اول: برکت علماء
اولین ستون دنیا چیست: برکه العلماء، برکت علماء، البته علمای خوب، نه علمای….، علمای خوب، عالم ربانی که مردم را تربیت می کنند. امثال حاج مرتضی زاهد که در حال سکرات فرمودند: من پنج هزار نفر را تربیت کرده ام. آقای سید مهدی کشکی، حاج محمد یاسری، حاج وهاب خراسانی، حاج مرتضی زاهد، اینها عالم ربانی بودند. عالمی که به یک اداره ای برود و نماز خالی بخواند که عالم ربانی نیست، چند تا مسجد و چند تا اداره نماز می خواند، نمازها را تندتند می خواند از این اداره می رود و به آن اداره، و از آن اداره به این اداره. به گفته بعضی ها اینها نباشند بهتر هم هست. ما که می گوییم علما، منظورمان علمایی هستند که به مردم خدمت می کنند، حالا خدمت علمی، خدمت کمک رسانی، خدمت مالی و غیره.
عالم ربانی، عالمی است که وقتی نگاهش می کنی یاد خدا بیفتی
بالاخره عالم ربانی، عالمی است که وقتی نگاهش می کنی یاد خدا بیفتی، نه عالم ژیگول، که زلفش را ریخته روی صورتش، وسط نماز موبایلش زنگ می زند، شلوارش اتو کشیده و این دستش روزنامه و آن دستش کیف، و ماشین بنزش را کنار خیابان پارک می کند، می رود داخل سوپرمارکت و می گوید: 5 کیلو گوشت، ا کیلو کره، 2 تا بسته سیگار خارجی بده! اگر من باشم که اینها را تیرباران می کنم. اگر من باشم که روزی صد تا از این جور آخوندها را می کشم البته من با گفتن این حرف ها دشمن هم پیدا می کنم این حرف ها پخش هم می شود، اگر مرا نکشند خوبه! برکت علما، برکت علما را حفظ کنید البته نه هر عالمی.
نظر کردن به کدام عالم عبادت است؟
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: این حدیث نظرکردن به عالم عبادت است درست است؟ حدیث دارد که «النظر الی وجه العالم عباده»، شما بروید قم آقای بهجت را نگاه کنید، مراجع را نگاه کنید، همین که نگاه می کنید ثواب می برید. حتی در خانه عالم، البته خانه های قراضه ای مثل خانه حاج مرتضی زاهد، نه خانه ای که از کوچه سنگ کرده سنگ مرمر! خانه های قراضه، خانه حاج مرتضی زاهد را بروید در حمام گلشن ببینید، ثواب می برید. نظر کردن به خانه عالم عبادت است. «النظر الی باب العالم عباده». از امام صادق علیه السلام پرسیدند: آیا این حدیث نظر کردن به عالم عبادت می باشد، درست است؟ امام علیه السلام فرمودند: نه کلیت ندارد، هر عالمی اینجور نیست. «الذی اذا نظرت الیه ذکرک الاخره»، این مخصوص عالمی است که اگر به او نگاه کنی، نگاه به او، تو را به یاد آخرت بیندازد. یک آقایی از بس کارش شلوغ بود، مردم به شک افتاده بودند، لذا چند نفر رفتند خانه آقا و گفتند: آقا مطلبی داریم. فرمود: بفرمایید! گفتند: ما آمده ایم بگوییم اگر خبری نیست و عالم دیگری نیست، به ما بگویید تا ما هم خودمان را بیخود معطل نکنیم! مریدان به شک افتاده بودند، چون که می دیدند این آقا مرتب می گوید دنیا بد است، ولی خودش در دنیا غوطه ور است مرتب از دنیا بد می گوید، و از عرفان سخن می گوید، اما خانه خالیش سیصد، چهارصد میلیون می ارزد و بعد هم می گوید دنیا بد است! حالا غرض این است که عالم باید به حرف هایی که می زند عمل کند. والا اگر بگوید دنیا بد است، اما خودش ماشین چه و خانه چه و چنین و چنان باشد که نگاه کردن به آن عالمی که با نگاه کردن به او به یاد خدا نیفتی، «النظر الیه فتنه» (نگاه کردن به او فتنه است) چون که به او نگاه می کنی، به شک می افتی و هلاک می شوی. با خودت می گویی معلوم می شود خدایی نیست. این آخوندها بیخود ما را معطل کرده اند. لذا بگردید گوشه و کنار، بحمدالله در تهران علمای خوب زیاد هستند در هر محلی بپرسید (پیدا کنید) علمایی که قدیمی هستند، علمایی که از آنها می توانیم استفاده کنیم مثل حاج آقا ضیاء آبادی که بعضی ها از اینجا می روند تجریش، مسجد علی بن موسی الرضا(ع) تا پشت سرش نماز بخوانند. از اینجا می روند برای نماز پشت سر ایشان. بله، ما ملاهایی داریم که افراد از راه دور به مسجد آنها می روند. بله به آنجاها بروید.
پس دنیا به چند چیز قائم است: چهارچیز. اول علمای خوب، در این حدیث علمای مطلق آمده، اما من شرح دادم. علمایی مثل علمایی که در قدیم داشتیم و حالا هم داریم.
دوم: عدل امراء
رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوای مقننه و غیره و شخصیت های تراز اول مملکت که باید رعایت عدالت را بکنند. اگر اینها عدالت را رعایت کنند، دنیا برپاست و اگر عدالت را رعایت نکنند، دنیا به قهقری بر می گردد. باید به عدالت رفتار کنند و مواظب باشند. شنیده ام که حرف هایی هم زده می شود و می خواهند این کار را بکنند. حتی بعضی ها که ده تا پست داشته اند و ده تا حقوق می گرفتند، اعلام شده که یک حقوق بیشتر نمی توانند بگیرند. یک نفر مدیر کل کجا بوده دو ساعت، مدیر فلان و فلان جا بود و دو ساعت، نماینده مجلس بود یک حقوق، اینها همه دارند حذف می کنند و ماشین هایشان را می گیرند. دارند عدالت را مراعات می کنند تا مردم در یک سطح زندگی کنند، نه اینکه یک نفر ده تا حقوق بگیرد، و یک نفر بیکار باشد. یک نفر تحصیل کرده، قدیم یا جدید، این کنار باشد و یک نفر ده تا حقوق بگیرد. بحمدالله دارند کارهایی می کنند و انشاء الله این کارها را بکنند تا مردم ببینند. مردم اگر ببینند در دوره بعد به اینها رأی می دهند، ولی اگر نبینند، در دور بعد اینها هم رأی نمی آروند باید در عمل نشان دهند، نه اینکه فقط بگویند: عافیت باشد.
داستان «عافیت باشد!»
یک وقتی چند نفری به مسافرت رفته و کارها را بین خودشان تقسیم کرده بودند. یک نفر قرار شد غذا بپزد، یک نفر قرار شد ظرف بشورد، یک نفر سفره بیندازد، یک نفر چای بریزد، اما یکی از آنها زیر بار هیچ کاری نمی رفت. یکی از آن جمع به آن شخص گفت: آقا شما هم یک کاری انجام بده! آن شخص گفت: آقا شما همه کارها را می کنید، کاری نمانده. او گفت: نمی شود، بالاخره شما هم باید کاری بکنید
گفت: چه کار کنم؟ گفت: هر کس آب خورد شما به او بگویید عافیت باشد. آن شخص خوشحال شد، بعد از آن اگر کسی آب می خورد و او حواسش بود می گفت: عافیت باشد، اما اگر حواسش نبود، شخصی که آب خورده بود می گفت: حاج آقا من آب خوردم و او می گفت: عافیت باشد. شب شد و او خوابید: در طول شب هر کس که آب می خورد، او را بیدار می کرد و می گفت: من آب خوردم و او می گفت: عافیت باشد. چون آن شب غذای چرپ خورده بودند، مرتب تشنه می شدند و یک ربع به یک ربع تا چشمش گرم خواب می شد، بیدارش می کردند تا صبح جون به سرش کردند، صبح که شد، بلند شد و گفت: یک کار به من بدهید و این کار را از من بگیرید. حالا حکایت مملکت ما همین قصه است. یک دسته فقط می گویند عافیت باشد و کاری نمی کنند. کارکن! عافیت باشد یعنی چه؟ محیط زیست باید چنان شود وچنان شود… آن زمانی که ما طلبه بودیم، زوار دهاتی که به حرم حضرت می آمدند وقتی می خواستند زیارتنامه بخوانند و می گفتند: چون بالای سر حضرت معصومه رسیدی، سی و چهار مرتبه الله اکبر، سی و سه مرتبه سبحان الله و سی و سه مرتبه الحمدالله بگو. آن زائر دهاتی این جمله را می خواند ولی این ذکرها را نمی گفت، بعد می گفت: السلام علیک یا …. ما می گفتیم الله اکبر و بقیه ذکرها را، ولی او نمی گفت. من این را یادم هست که ما می ایستادیم و با تسبیح ذکرها را می گفتیم، ولی آن شخص دهاتی می گفت: وقتی بالای سر رسیدی بگو. حالا اینها هم می گویند باید ماشین ها چه بشود، کارت فلان بشود، ولی عمل ندیدیم. من به روسای فعلی اعلام خطر می کنم اگر مردم از شما عمل ببینند در دوره بعد انتخاب می شوید، ولی اگر عمل نبینند، مردم می فهمند بنده حقیقت را می گویم عافیت باشد که کار نشد! هی می گویند باید باید، ما که عملی ندیدیم، همه اش حرفه، چند ماهه فقط حرفه! بروید بلوار کشاورز را ببینید، ببینید چه خبره! بروید سر پل ری را ببینید، باغچه ها خشک، آشغال ریختند، یک دیوانه خل هم آنجا ایستاده به ماشین ها فرمان می دهد. اصلاً افسر نیست، یک دیوانه ای آنجا هست که گاهی وقت ها هم به خودش تکانی می دهد، مردم را می خنداند. افسر راهنمایی این محل این دیوانه است!!! بلوار کشاورز را ببینید، سرپل ری را ببینید، مرتب می آیند جلوی مسجد ما را آبپاشی می کنند. فکر می کنند آبپاشی بکنند، من دیگر حرف نمی زنم! من بچه بازاریم، حقیقت را می گویم و از هیچ کسی هم نمی ترسم آنها می دانند که من نظر اصلاحی دارم، پس آنها از من می ترسند نه من از آنها. من پنجاه شصت سال است که مجتهد هستم، آنها تازه آمدند روی کار، بعضی از آنها بچه ها و شاگردان من هستند ولی نه، شاگردان من نوعاً اینجور نیستند، آنهایی که شاگرد من نیستند، اینجوریند!
پس حدیث را حفظ کنید: دنیا بر چهار پایه استوار است: برکت علما، عدل امرا، شخصیت های مملکتی هم باید کار کنند، شهردار است که باشد، همانطور که شهردار منطقه کشاورز کار می کند، شهردار منطقه ما هم باید کار کند، همانطور که باغچه های آنجا گل دارد، باغچه های آنجا سبز است(باغچه های ما هم باید سبز باشد).
سوم: بخشش و سخاوت سخاوتمندان
سخاوه الاسخیاء: سخاوت اسخیاء، اینهایی که پول می دهند، وجوهات می دهند، مسجد می سازند، دست بده دارند، اما اگر خشک باشند، دنیا به عقب بر می گردد، باید پولدارها ریزش داشته باشند، علما برکت داشته باشند، امرا عدل داشته باشند، اسخیا و پولدارها هم سخاوت داشته باشند.
چهارم: دعای فقرا
و چهارم فقرا دعا کنند. به برکت دعای فقراست که باران می بارد وقتی نماز باران خوانده می شود به برکت دعای فقراست که باران می آید، پولدارها که برای نماز باران نمی آیند. ما 63 سال پیش در قم پشت سر آیت الله خوانساری نماز باران خواندیم. امام و آقای اراکی در صف اول نماز بودند، البته آن موقع طلبه و جوان بودیم. نماز باران خواندیم. رودخانه لبریز از آب شد. کشاورزان بیل ها را روی دوششان گذاشتند و شاد شدند آن روز بازار قم را چراغانی کردند. روزی سلیمان نبی علیه السلام برای خواندن نماز باران به راه افتاد، وقتی که باران آمد، سلیمان فرمود: به خاطر این مورچه باران آمد! این مورچه را ببینید، خوابیده، پاهایش را بلند کرده، و می گوید: ای خدا ما را به گناه اولاد آدم نگیر و بارانت را نازل کن! در این هنگام بود که باران آمد. ما دو تا نماز باران خواندیم، روز اول در وادی السلام قم که آن موقع بیابان بود، آن روز باران نیامد. فردای آن روز حدوداً صد نفر برای خواندن نماز باران آمدند، آیت الله خوانساری فرمودند: نماز بخوانیم، آن صدنفر همگیشان معمم بودند، فقط یک نفرشان کلاه نمدی بر سر داشت. عصر آن روز بعد از خواندن نماز باران باران آمد و رودخانه پر از آب شد، من به رفقا گفتم: احتمالاً آن کلاه نمدی کاری کرد. دعای آن کلاه نمدی مستجاب شد. این همه عالم بود، بعد هم آقای حاج مرتضی انصاری صحبت کرد. روز بعد باران آمد و رودخانه خشکی که حالا پارکینگ شده تا لب خیابان به برکت نماز آیت الله خوانساری پر از آب شد. حضرت سلیمان علیه السلام هم حرف های حیوانات را می فهمید، مورچه که حرف زد، حضرت سلیمان متوجه شد، نگاه کرد دید مورچه خوابیده، پاهایش را بلند کرده و می گوید: خدایا، ما را به گناه اولاد آدم نگیر! بارانت را بر ما نازل کن! که باران آمد. پس دنیا به چهار چیز استوار است: اول برکت علما، دوم عدل امرا، سوم: سخاوت اسخیاء و چهارم دعای فقرا.
روابط عمومی هیأت محبان سیدالکریم (ع)