سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آقای عباسی! رقیه(س) همان است که مردهها را زنده میکند
| نظر

پاسخی به اظهارات موهن حسن عباسی که اخیرا ویدئوی آن در شبکه های اجتماعی پخش شده است
دیوانگان سیدالشهدا را به سخره می گیرید؟ گاهی کتاب‌های فلسفه هنر را کنار بگذارید و نگاهی به مقاتل بیندازید تا بدانید ما پیرو مکتب «حب الحسین اجننی» هستیم. تا بدانید تاریخ دیوانه حسین و علی اکبر شدن برمی گردد به عاشورا.

خبرنگار هیئت محبان سیدالکریم (ع) به نقل از سایت عقیق: حسن عباسی از معدود افرادی است که در قامت کارشناس حوزه های مختلف در مجامع عمومی و رسانه ملی حاضر می شود و سخنرانی می کند؛ از سیاست داخلی گرفته تا روابط بین الملل و  سینما و دین و هنر و ... اما اخیرا این علامه ذوالفنون(!) اظهارات سخیف و موهنی نسبت به عزادارن حسینی و حتی شهدای کربلا داشته که دل بسیاری از ارادتمندان اهل بیت را به درد آورده است. حسن عباسی انگار فراموش کرده که آداب سخن گفتن درباره دردانه سیدالشهدا، با سخنرانی درباره «یورگن هابرماس» متفاوت است. انگار فراموش کرده انقلابی که ما حاضریم جان برایش بدهیم، با همین عزاداری ها حفظ شده، انگار فراموش کرده که اگر هزار مرتبه هم دهان به مشک و گلاب بشوید، هنوز بردن نام شهدای کربلا، کمال بی ادبی است. 

 *آن کسی که می گوید دیوانه علی اکبر است را ببرید و در تیمارستان بستری کنید!

* طرف میکروفن را بر می دارد و بر سر خود می کوبد و می گوید رقیه! رقیه دیگر کیست؟!

*حسین معصوم بود، بچه‌هایش که معصوم نبودند. آن وقت اینها می شوند دیوانه رقیه و علی اکبر و عباس!

آقای عباسی! شما را به خدا بروید و به تئوری پردازی های سابقتان ادامه دهید. بزرگان دین ما وقتی می خواستند درباره فرزندان سیدالشهدا سخن بگویند، اشک در چشمانشان حلقه می زد و پشتشان می لرزید، چه بر ما گذشته که امروز حسن عباسی با این ادبیات دور از شان درباره آل‌الله سخن می گوید؟

آقای عباسی! دیوانگان سیدالشهدا را به سخره می گیرید؟ گاهی اوقات کتاب‌های فلسفه هنر را کنار بگذارید و نگاهی به مقاتل بیندازید تا بدانید ما پیرو مکتب «حب الحسین اجننی» هستیم. تا دست کم بدانید تاریخ دیوانه حسین و علی اکبر شدن برمی گردد به روز عاشورا. اصلا اگر قرار بود شما نسخه نویس باشید، باید همه بزرگان ادبیات را در همان جایی بستری کنیم که شما فرمودید! امروز حتی کودکان و نوجوانان هم می دانند که دیوانگی در شعر، اوج شیدایی و شیفتگی را نشان می دهد. اصلا با قاعده شما تکلیف حافظ  و سعدی و محتشم و بیدل چه می شود؟ همه آنهایی که که در طول تاریخ فریاد زدند «این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست» چطور؟

اگر از شان علمی‌تان کم نمی شود، زندگی نامه رسول ترک را هم بخوانید. اصلا بروید مراتب عصمت را مرور کنید تا اینگونه بی محابا نگویید حسین معصوم بود، مگر اطرافیانش معصوم بودند؟ اگر نمی دانید رقیه کیست، «نفس المهموم» شیخ عباس قمی و «کامل بهائی» طبری را بخوانید. درباره مناقشات وجود دردانه حضرت سیدالشهدا هم بحث را به عالمان دینی واگذار کنید، چرا که آداب سخن گفتن در این ساحت را بهتر از شما می دانند. آقای عباسی! رقیه  همان است که مرده ها را زنده می کند، اگر باورتان نشد، چند روز دیگر که سالروز شهادت جناب ایشان است، سخنرانی را تعطیل کنید و به یکی از همین هیات‌های شهر خودمان بروید تا ببینید رقیه کیست.

آقای عباسی! این روزها به قدر کافی دل ما شکسته است، در این هفته های اخیر بارها شاهد بودیم که عده ای – خواسته و ناخواسته- به اسم آسیب شناسی، عزادارن حسینی را هتک حرمت کردند. شما که ظاهرا از خانواده انقلاب هستی، دست کم بر زخم ما نمک نپاش.

در پایان آرزو می کنیم آقای عباسی که خود را همواره سرباز انقلاب می داند، توضیحات قابل قبولی ارائه دهد تا دردهای هیئتی ها کمی تسکین یابد.

روابط عمومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : شنبه 92 آذر 16
زمان : ساعت 12:12 صبح
دو ذکر گره گشا از زبان حاج آقا مجتبی تهرانی
| نظر بدهید

13911013

بخشی از سخنرانی حاج آقا مجتبی تهرانی در تاریخ 22 اسفند 1389 در مسجد جامع بازار تهران

بسم الله الرحمن الرحیم

امام حسن عسکری علیه السلام خطاب به شیعیان خود فرمودند:

أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ وَ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِیِّ فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَات.

زیاد به یاد خدا باشید و بسیار به یاد مرگ باشید و فراوان تلاوت قرآن کنید و بر پیامبر زیاد صلوات بفرستید. پس بی‏ شک هر صلوات بر پیامبر ده حسنه محسوب می شود.

هم یاد خدا و هم یاد مرگ برای انسان نقش سازندگی دارد

در روایت مفصّلی، امام حسن عسکری علیه السلام خطاب به شیعیانشان فرمودند: «أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْت»؛ زیاد ذکر خدا بگویید، زیاد به یاد خدا باشید و بسیار به یاد مرگ باشید. باید توجّه داشت که هم یاد خدا و هم یاد مرگ برای انسان نقش سازندگی دارد. انسان آن‏گاه که ـ ‏نعوذبالله ‏ـ دست‏خوش غَفَلات و مرتکب خطایا می شود،‌ جهتش این است که خدا را فراموش کرده است و مردن را! این‏طور نیست؟!

اگر انسان به یاد خدا باشد، ‌اگر انسان به یاد موت باشد، هیچ‏وقت این‏طور متهوّرانه گناه نمی کند. لذا امام عسکری علیه السلام در این روایت خطاب به شیعیانشان فرمودند زیاد به یاد خدا باشید و زیاد به یاد مرگ باشید؛ چراکه هر دوی اینها، هم انسان را از گناه باز می دارد و هم از آن طرف، انسان را به سوی اطاعت خدا می‏کشاند.

دو ذکری که گره گشاست

«وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ»؛ قرآن هم زیاد تلاوت کنید. قرآن کلام الله است و این کلام الهی اثرش این است که انسان را حفظ می کند. بعد حضرت می فرماید: «وَ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِیِّ»؛ و زیاد بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله درود بفرستید. زیاد صلوات بفرستید. چرا؟ «فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَات». یعنی به واسطه هر یک صلوات، دَه حسنه برای انسان نگاشته می شود.

این برای انسان، یک جنبه ذخیره ای است. آنهایی که دنبال این هستند که حسنات را ذخیره کنند، ‌از بهترین ذکرها برای این کار صلوات است. ما اذکار زیادی داریم؛ ولی در بین اذکار، ذکر صلوات غیر مسأله ذخیره حسنه بودنش – که در این روایت هم اشاره شد – خودش کاربرد دارد و گره‏ گشا است.

ما در بین اذکار دو ذکر داریم که اینها سرآمد اذکار هستند. و آن دو عبارت از «صلوات» و «استغفار» است. این دو ذکر کاربرد گره‏ گشایی دارند.

دنبال این نباشیم که در صلوات رقم و عدد بیاوریم

حتی من این را می خواستم اشاره کنم که گاهی هم اگر سقفی برای صلوات می گذارند، خیال نکنید که رعایت آن سقف عددی‏اش، ‌مدخلیّت زیادی داشته باشد. نه!‌ این‏گونه نیست. من این را از بزرگان به یادگار دارم که دنبال این نباشیم که در صلوات رقم و عدد بیاوریم.

بله رقم‏ها و سقف‏هایی که گذاشته شده سر جای خودش درست است؛ امّا خود این ذکر صلوات فی‏ نفسه گره‏ گشایی دارد و سوای حسنه بودنش، از آن طرف ذکر صلوات از نظر گره گشایی ‏اش در کارهای انسان اثر وضعی دارد. ذکر صلوات یک چنین کاربردی دارد.

منبع روایت: بحارالانوار، جلد 75، صفحه 372 – تحف العقول، صفحه 488

روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 آذر 15
زمان : ساعت 11:54 عصر
حضرت رقیه (س) در اوراق تاریخ
| نظر

به قلم استاد علی ابوالحسنی منذر
مقاله ای که پیش رو دارید پژوهشی نو در کتب معتبر تاریخی است که با ارائه شش سند مهم، وجود ذی جود حضرت رقیّه بنت الحسین علیهاالسلام را ثابت می کند.
حضور و نقش برجسته این بانوی بزرگ در قیام خونین کربلا برای هیچ اندیشمند محققی پوشیده نیست اما چه باید کرد که امروزه در روشن ترین مطالب هم تردید و تشکیک می شود وطبعا کسانی که از علم و دانش بهر? اندکی دارند در گرداب شبهات غرق می گردند.
رضوان مقام، مرحوم استاد منذر که در دفاع از مذهب تشیع غیرتی ویژه داشت با تحقیق در این باب ثابت کرد که اسنادی که از حضرت رقیه "س" سخن گفته خیلی کهن تر از کتاب کامل بهائی بوده بلکه به عصر امام صادق علیه السلام می رسد.
آن مرحوم که با علما و محققین دلسوز مکتب تشیع همیشه تعامل داشت مقاله حاضر را با کمال اخلاص در اختیار حجت الاسلام ربانی خلخالی "ره " قرار داد تا در کتاب ستاره درخشان شام - بدون نام ایشان - درج نماید و بعد ها نیز این مقاله به مناسبت اربعین سال 82 با عنوان "رقیه (س) سفیر سه ساله کربلا در شام" در صفحه تاریخ روزنامه جام جم به چاپ رسید.
از پاورقی این مقاله می توان راقم سطور را شناخت.
روح هر دو بزرگوار شاد و راهشان هماره مستدام.
اشاره:
استاد شهید مطهری (در یکی از نوارهای سخنرانی) اشاره دارند که امیرالمومنین علی (ع) و امام مجتبی (ع) به رغم ماهها جنگ و ستیز نظامی با معاویه(در اثر حیله عمروعاص ،بلاهت خوارج و سست عنصری بعضی از سرداران) نتوانستند شام را فتح کنند ، اما سالار شهیدان - در تداوم و تکمیل حرکت آن بزرگواران - توانست با قافله اسیران به شام نفوذ کند و با سخنرانی های کوبنده و افشاگرانه زینب و امام سجاد علیهما السلام کاخ سبز اموی را بگشاید و در بازگشت به مدینه نیز سفیری جاودان -رقیه بنت الحسین (ع)- را برای ابلاغ پیام عاشورا در پایتخت بنی امیه برجای نهاد که نمادی ابدی از مظلومیت آل الله به شمار می رود.
مقاله حاضر ردپای این نازدانه سه ساله اباعبدالله (ع) را در اوراق کهن تاریخ جستجو می کند و نهایتا ذکر ایشان در چکامه بلند و پرسوز سیف بن عمیره نخعی کوفی از اصحاب بزرگوار امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام باز می جوید.

(قدیمترین مأخذ تاریخی درباره حضرت رقیّه)

1

مرحوم آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانی (متوفّای سال 1352 هجری قمری) در منتخب التواریخ می نویسد:

عالم جلیل، شیخ محمّد علی شامی که از جمله علما و محصّلین نجف اشرف است به حقیر فرمود: جدّ امّی بلاواسطه من، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی، که نسبش منتهی می شود به سیّد مرتضی علم الهدی و سن شریفش از نود افزون بوده و بسیار شریف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند.

شبی دختر بزرگ ایشان جناب رقیّه بنت الحسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمود به پدرت بگو به والی بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده، و بدن من در اذیّت است؛ بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند.

دخترش به سیّد عرض کرد، و سیّد از ترس حضرات اهل تسنّن به خواب ترتیب اثری نداد. شب دوّم، دختر وسطی سیّد باز همین خواب را دید. به پدر گفت، و او همچنان ترتیب اثری نداد. شب سوم، دختر کوچکتر سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ایضا ترتیب اثری نداد. شب چهارم، خود سیّد، مخدّره را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: «چرا والی را خبردار نکردی؟!».

صبح سیّد نزد والی شام رفت و خوابش را برای والی شام نقل کرد. والی امر کرد علما و صلحای شام، از سنّی و شیعه، بروند و غسل کنند و لباسهای نظیف در بر کنند، آنگاه به دست هر کس قفل درب حرم مقدّس باز شد [1] همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند و جسد مطهّرش را بیرون بیاورد تا قبر مطهّر را تعمیر کنند.

بزرگان و صلحای شیعه و سنّی، در کمال آداب غسل نموده و لباس نظیف در برکردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد مگر به دست مرحوم سیّد ابراهیم. بعد هم که به حرم مشرّف شدند، هر کس کلنگ بر قبر می زد کارگر نمی شد تا آنکه سیّد مزبور کلنگ را گرفت و بر زمین زد و قبر کنده شد. بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، دیدند بدن نازنین مخدّره میان لحد قرار دارد، و کفن آن مخدّره مکرّمه صحیح و سالم می باشد، لکن آب زیادی میان لحد جمع شده است.

سیّد بدن شریف مخدّره را از میان لحد بیرون آورده بر روی زانوی خود نهاد و سه روز همین قسم بالای زانوی خود نگه داشت و متّصل گریه می کرد تا آنکه لحد مخدّره را از بنیاد تعمیر کردند. اوقات نماز که می شد سیّد بدن مخدّره را بر بالای شی ء نظیفی می گذاشت و نماز می گزارد. بعد از فراغ باز بر می داشت و بر زانو می نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند. سیّد بدن مخدّره را دفن کرد و از کرامت این مخدّره در این سه روز سیّد نه محتاج به غذا شد و نه محتاج آب و نه محتاج به تجدید وضو. بعد که خواست مخدّره را دفن کند سیّد دعا کرد خداوند پسری به او مرحمت فرمود مسمّی به سیّد مصطفی.

در پایان، والی تفصیل ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت، و او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف رقیّه و مرقد شریف امّ کلثوم و سکینه علیهماالسلام را به سیّد واگذار نمود و فعلا هم آقای حاج سیّد عبّاس پسر آقا سیّد مصطفی پسر سیّد ابراهیم سابق الذکر متصدّی تولیت این اماکن شریفه است.

آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانی سپس می گوید: گویا این قضیّه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد اتّفاق افتاده است. [2] .

مرحوم آیت الله سیّد هادی خراسانی نیز در کتاب معجزات و کرامات ماجرایی را نقل می کند که مؤید قضیّه فوق است. وی می نویسد:

روی پشت بام خوابیده بودیم که ناگهان مار دست یکی از خویشان ما را گزید. وی مدّتی مداوا کرد ولی سود نبخشید. آخر الا مر جوانی به نام سیّد عبدالامیر نزد ما آمد و گفت: کجای دست او را مار گزیده است؟ چون محل مار زدگی را به او نشان داد، بلافاصله دستی به آن موضع زد و بکلّی محل درد خوب شد. سپس گفت من نه دعایی دارم و نه دوایی؛ فقط کرامتی است که از اجداد ما به ما رسیده است: هر سمّی که از زنبور یا عقرب یا مار باشد اگر آب دهان یا انگشت به آن بگذاریم خوب می شود. جهتش نیز این است که جدّ ما، در شام موقعی که آب به قبر شریف حضرت رقیّه افتاد جسد حضرت رقیّه علیهاالسلام را سه روز روی دست گرفت تا قبر شریف را تعمیر کردند، و از آنجا این اثر در خود و اولادش نسلا بعد نسل مانده است. [3] .

2

مرقدی که داستان شگفت فوق در ارتباط با آن رخ داده است، سابقه بنای آن دست کم به سیصد و اند سال پیش از آن تاریخ (یعنی حدود 4 قرن و نیم پیش از زمان حاضر) باز می گردد.

عبدالوهّاب بن احمد شافعی مصری، مشهور به شعرانی (متوفّی به سال 397 ق)، در کتاب المنن، باب دهم، نقل می کند:

نزدیک مسجد جامع دمشق، بقعه و مرقدی وجود دارد که به مرقد حضرت رقیّه علیهاالسلام دختر امام حسین علیه السلام معروف است. بر روی سنگی واقع در درگاه این مرقد، چنین نوشته است:

هذَا البَیْتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النّبِیّ صلی الله علیه و آله و سلم وَ بِنْتُ الحُسَیْنِ الشَّهید، رُقَیَّة علیهاالسلام

(این خانه مکانی است که به ورود آل پیامبر صلی الله علیه و آله سلم و دختر امام حسین علیه السلام، حضرت رقیّه علیهاالسلام شرافت یافته است). [4] .

آیا تاریخ پیش از این زمان (397 ق) نیز ردّپایی از رقیّه علیهاالسلام نشان می دهد؟ بلی:

3

مورّخ خبیر و ناقد بصیر، عمادالدین حسن بن علی بن محمّد طبری، معاصر خواجه نصیرالدین طوسی، در کتاب پر ارج کامل بهائی نقل می کند که:

زنان خاندان نبوّت در حالت اسیری حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده می داشتند و هر کودکی را وعده می دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز می آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهارساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم. سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست.

یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤ ال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است. آن لعین در حال گفت: بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدّس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهارساله نهادند.

پرسید این چیست؟ گفتند: سر پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد. [5] .

علاء الدین طبری این کتاب کم نظیر را در سال 567 ه‍ -. تألیف کرده، و در نگارش آن از منابع باارزش فراوانی استفاده نموده که متأسّفانه اغلب آنها به دست ما نرسیده است؛ برخی در کشاکش روزگار از بین رفته، و برخی دیگر به دست دشمنان اهل بیت علیهم السلام طعمه حریق شده است.

مرحوم محدّث قمی [6] می نویسد: کتاب کامل بهائی، نوشته عماد الدین طبری، شیخ عالم ماهر خبیر متدرّب نحریر متکلّم جلیل محدّث نبیل و فاضل فهّامه، کتابی پرفایده است که در سنه 675 تمام شده و قریب به 21 سال همت شیخ مصروف بر جمع آوری آن بوده، اگر چه در اثنای آن چند کتاب دیگر تألیف کرده است. سپس می افزاید: از وضع آن کتاب معلوم می شود که نُسَخِ اصول و کتب قدمای اصحاب نزد او موجود بوده است. آنگاه اشاره می کند که یکی از آن منابعِ از دست رفته، کتاب پرارج الحاویة در مثالب معاویه است که تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونی، از علمای اهل سنّت می باشد، و عماد الدین طبری سرگذشت این دختر سه ساله را از آن کتاب نقل کرده است.

بدینگونه، سابقه اشاره به ماجرای حضرت رقیّه علیهاالسلام در تاریخ، به حدود هفت قرن و نیم پیش از زمان ما باز می گردد.

آیا باز هم می توان پیشتر رفت و نامی از رقیّه علیهاالسلام به عنوان دختر امام حسین علیه السلام - در اعماق تاریخ سراغ گرفت؟ باز هم جواب مثبت است.

4

مأخذ کهنتری که در آن، ضمن شرح جریانات عاشورا، نامی از حضرت رقیّه علیهاالسلام به میان آمده، کتاب مشهور لهوف نوشته محدّث و مورّخ جلیل القدر، آیة الله سیدبن طاووس (متوفّای 664 ه-. ق) است که اطلاع و احاطه بسیار او به متون حدیثی و تاریخی اسلام و شیعه، ممتاز و چشمگیر است.

سید می نویسد: حضرت سیّدالشهداء علیه السلام زمانی که اشعار معروف «یا دهر اُفّ لک من خلیل...» را ایراد فرمود و زینب و اهل حرم علیهنّ السلام فریاد به گریه و ناله برداشتند، حضرت آنان را امر به صبرکرده و فرمود: «یا اختاه یا امّ کلثوم، و أنتِ یا زینب، و أنتِ یا رقیّة، و أنتِ یا فاطمة، و أنتِ یا رباب، اُنْظُرْنَ إذا أنا قُتِلْتُ فلا تشققن علی جَیْبا و لا تخمشن علیّ وجها ولا تقلن علی هجرا.» [7] .

یعنی خواهرم ام کلثوم، و تو ای زینب، و تو ای رقیّه، و تو ای فاطمه، و تو ای رباب، زمانی که من به قتل رسیدم در مرگم گریبان چاک نزنید و روی نخراشید و کلامی ناروا (که با رضا به قضای الهی ناسازگار است) بر زبان نرانید.

مطابق این نقل، نام حضرت رقیّه بر زبان امام حسین علیه السلام در کربلا جاری شده است.

مؤیّد این نقل، مطلبی است که سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، متوفّای 1294ه-. در کتاب ینابیع المودّة ص 333-335 به نقل از مقتل مسمّی به ابومخنف آورده است.

مقتل منسوب به ابومخنف مطابق نقل قندوزی (ینابیع المودّة: ص 346 و احقاق الحق:11/633) پس از شرح کیفیّت شهادت طفل شش ماهه می گوید:

ثُم نادی: یا اُم کُلثومَ، وَ یا سَکینةُ، و یا رقیة، وَ یا عاتِکَةُ وَیا زینب؛ یا أهلَ بَیتی علیکنّ مِنّی السَّلامُ»:

«آنگاه فریاد برآورد: ای اُمّکلثوم، ای سکینه، ای رقیّه، ای عاتکه، ای زینب، ای اهل بیت من، من نیز رفتم، خداحافظ». [8] .

آیا می توان به همین گونه، سیرِ تقهقر در تاریخ را ادامه داد و مدرکی قدیمیتر که در آن از رقیّة بنت الحسین علیهما السلام یاد شده باشد، باز جست؟

5

بر آشنایان به تاریخ اسلام و تشیّع، پوشیده نیست که شیعه، یک گروه «ستمدیده و غارت زده» است؛ گروهی است که در طول تاریخ، بارها و بارها هدف هجوم و تجاوزهای وحشیانه قرار گرفته، پیشوایان دین و رجال شاخصش شهید گشته، و آثار علمی و تاریخیش سوزانده شده است (بنگرید به: کتابسوزی مشهور محمود غزنوی در ری به سال 423 ق، کشتار و کتابسوزی طغرل در بغداد عصر شیخ طوسی، داستان حَسَنَک وزیر و دربدری فردوسی و... کشتارها و کتابسوزیهای «جَزّار» حاکم مشهور عثمانی در شامات، در جنوب لبنان و...).

شیعه، در گذر از درازنای این تاریخ پردرد و رنج، اولا مجال ثبت بسیاری از حوادث تاریخی را- چنانکه شاید و باید - نداشته و ثانیا بخشی قابل ملاحظه از آثار و مآخذ تاریخی خویش را (بویژه آن دسته از «اطلاعات مکتوبی» که حاکی از پیشینه مظلومیت کم نظیر شیعه و قساوت و مظالم حکومتهای جور می باشد) از دست داده است و آنچه برایش مانده، تنها بخشی از آن آثار مکتوب، همراه با اطلاعاتی است که به گونه شفاهی، سینه به سینه نقل شده و اکنون در ذهنیّت شیعه، به صورت «مشهوراتی نه چندان مستند یا مجهول السند» موجود است.

بیجهت نیست که اطلاعات مکتوب و مستند ما درباره سرنوشت شخصیتی چون زینب کبری علیهاالسلام پس از بازگشت به مدینه از شام (با وجود جلالت قدر و نقش بسیار مهم آن حضرت در نهضت عاشورا) بسیار کم و تقریبا در حد صفر است و با چنین وضعی تکلیف دیگران (همچون ام کلثوم و رقیّه علیهماالسلام) دیگر معلوم است.

در چنین شرایطی، وظیفه محققان تیزبین و فراخ حوصله (که خود را با نوعی گسست و انقطاع تاریخی یا کمبود اطلاع نسبت به جزئیات، روبرو می بینند)

چیست؟ راهی که برخی از محقّقان یا محقّق نمایان در این گونه موارد برمی گزینند، قضاوت عجولانه درباره موضوع، و احیانا نفیِ اطلاعات و مشهورات موجود به بهانه برخی «استحسانات و استبعاداتِ قابل بحث» یا «عدم ابتنای اطلاعات مزبور بر مستندات قوی» است، که گاه ژستی از روشنفکری از نیز به همراه دارد. امّا این راه - که طی آن آسان هم بوده و مؤونه زیادی نمی برد، بیشتر به پاک کردن صورت مسئله می ماند تا حلّ معضلات آن.

راه دیگری که، البته پویندگان آن اندک شمارند و تنها محقّقان پرحوصله و خستگی ناپذیر، همّت پیمودن آن را دارند، این است که بکوشیم به جای ردّ و انکارهای عجولانه، کمر همّت بسته، به کمک «تتبّعی وسیع و تحقیقی ژرف» به اعماق تاریخ فرو رویم و با غور در کتب تاریخ و تفسیر و سیره و حدیث و لغت و حتی دَواوین شعرای آن روزگار، و دقّت در منطوق و مفهوم و مدلول تطابقی و التزامی محتویات آنها، بر واقعیات هزارتویِ آن روزگار «احاطه و اشراف» یابیم و به مدد این احاطه و اشراف، نقاط خالی تاریخ را پرسازیم و جامه چاک چاک و ژنده تاریخ را رفو کنیم و توجه داشته باشیم که:

با توجه به کتابسوزیها، سانسورها و تفتیش عقایدهای مکرّری که در تاریخ شیعه رخ داده، اوّلا «نیافتن» هرگز دلیل «نبودن» نیست (و به اصطلاح: عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود). ثانیا نمی توان همه جا به منطق لو کانَ لَبانَ (اگر چیزی بود، مسلّما آشکار می شد) تمسّک جُست و مشهورات مجهول السند را - عجولانه و شتابزده - انکار کرد. ثالثا نبایستی بسادگی - و صرفا روی برخی استبعادات یا استحسانات ظاهرا موجّه - اطلاعات موجود را رد کرد و از سنخ خرافات و جعلیّات انگاشت. زیرا چه بسا استبعادها یا استحسانهای مزبور، محصول بی اطلاعی یا غفلت ما از برخی جهات و جوانبِ مکتومِ قضیه باشد و با روشن شدن آن جوانب، تحلیل ما اصولا عوض شده استبعادها جای خود را به پذیرش قضیه (و یا بالعکس) خواهد داد و یا برداشت تازه ای در افق دید ما ظاهر خواهد شد.

رابعا باید توجّه داشت که حتی اطلاعاتی هم که احیانا به صورت خبر واحد یا متکی به منابع غیر معتبر وجود دارد، لزوما دروغ و خلاف حق نیست و لذا باید همانها را نیز (به جای «انکار عجولانه» با حوصله تمام، در جریان یک پژوهش و تحقیق وسیع، مورد بررسی دقیق قرار داد و صحت و سُقمشان را محک زد و احیانا به صورت سر نخ تحقیق از آنها بهره جست، یا در گردونه «تعارض ادلّه»، و صف بندی «دلایل معارض»، آنها را به عنوان مؤیّد و مُرَجِّح به کار گرفت.

اصولا «نفی و انکار» نیز، همچون «اثباتِ» هر چیز، دلیل می خواهد (و آنچه که دلیل نمی خواهد «نمی دانم» است) و حتّی نفی و انکار، مؤونه بیشتری می برد تا اثبات. و فراموش نکنیم که هر چند در عرصه تحقیقات تاریخی، تجزیه و تحلیلهای عقلی و استبعادها و استحسانهای ذهنی، جایگاه خاص ‍ خود را دارد و نبایستی چیزی را بر خلاف اصول مسلّم عقلی پذیرفت، امّا در عین حال باید دانست که حرف آخر را در این عرصه، «تتبّع و تحقیق ژرف و گسترده در اسناد و مدارک مستقیم و غیرمستقیم تاریخی» می زند. [9] .

موضوع مورد بحث در کتاب حاضر، یعنی رقیّة بنت الحسین علیهماالسلام، نیز از آنچه گفتیم استثنا نیست. به پاره ای از مآخذ کهنِ تاریخیِ دالّ بر وجود آن حضرت، پیش از این اشاره کردیم. ببینیم آیا علاوه بر نوشته کامل بهائی ولهوف، باز هم می توان به مددِ تتبّع بیشتر، ردّپایی کهنتر از حضرت رقیّه علیه السلام جست؟ خوشبختانه پاسخ مثبت است و مسلّما با تتبّع و تحقیق بیشتر مدارک دیگری به دست خواهد آمد. قدیمترین مأخذی که - بر حسب تتبّع ما- در خیل فرزندان رنجدیده و ستم کشیده سالار شهیدان علیه السلام در کربلا از وجود دختری موسوم به رقیّه علیهماالسلام (در کنار سکینه علیهماالسلام) خبر می دهد، قصیده سوزناک سیف بن عَمیره، صحابی بزرگ امام صادق علیه السلام است.

6

سیف بن عَمیره نخعی کوفی، از اصحاب بزرگوار امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام و از راویان برجسته و مشهور شیعه است که رجال شناسان بزرگی چون شیخ طوسی (در فهرست)، نجاشی (در رجال)، علامه حلّی (در خلاصه الا قوال)، ابن داود (در رجال)، و علامه مجلسی (در وجیزه) به وثاقت وی تصریح کرده اند. این ندیم در فهرست خویش وی را از آن دسته از مشایخ شیعه می شمرد که فقه را از ائمّه علیهم السلام روایت کرده اند. شیخ طوسی در رجال خویش، وی را صاحب کتابی می داند که در آن از امام صادق علیه السلام نقل روایت کرده است و مرحوم سیّد بحرالعلوم در الفوائد الرجالیّه، لیستی از راویان شهیر شیعه (همچون محمد بن ابی عمیر و یونس بن عبدالرحمن) را که از وی روایت نقل کرده اند به دست داده است. سیف بن عمیره، همچنین از جمله راویان زیارت معروف عاشورا (به نقل از امام باقر علیه السلام) است که قرائت آن در طول سال، از سنن رایج میان شیعیان می باشد. [10] .

باری، سیف بن عمیره، در رثای سالار شهیدان علیه السلام چکامه بلند و پرسوزی دارد که با مطلع:

جلّ المصائب بمن أصبنا فاعذری

یا هذه، و عن الملامة فاقصری

آغاز می شود، که حقیقتا سوخته و سوزانده است.

علّامه سیّد محسن امین [11] و به تبع وی شهید سید جواد

شبّر [12] (از خطبای فاضل لبنان) به این مطلب اشاره کرده و تنها بیت نخست قصیده را ذکر کرده اند. امّا شیخ فخرالدین طریحی فقیه، رجالی، ادیب و لغت شناس برجسته شیعه، و صاحب مجمع البحرین - درکتاب «المنتخب» [13] (که سوگنامه ای منثور و منظوم در رثای شهدای آل الله بویژه سالار شهیدان علیهم السلام است) کلّ قصیده را آورده است که در بیت ما قبل آخر آن، شاعر صریحا به هویّت خود اشاره ای دارد؛ آنجا که خطاب به سادات عصر می گوید:

و عًبَیْدُکُمْ سیفٌ فَتَی ابْنُ عَمیرة

عبدٌ لعبد عبید حیدر قنبر

نکته قابل توجّه در ربط با بحث ما، ابیات زیر از قصیده سیف می باشد که در آن دوبار از حضرت رقیّه علیهاالسلام یاد کرده است:

و سکینه عنها السکینه فارقت

لما ابتدیت بفرقة و تغیّر

 

و رقیّة رقّ الحسود لضعفها

و غدا لیعذرها الّذی لم یعذر

و لاُمّ کلثوم یجد جدیدها

لثم عقیب دموعها لم یکرر

 

لم إنسها وسکینة و رقیة

یبکینه بتحسّر و تزفّر

یدعون اُمّهم البتولة فاطما

دعوی الحزین الواله المتحیّر

 

یا اُمّنا هذاالحسین مجدّلاٌ

ملقی عفیرا مثل بدر مزهر

فی تربها متعفّرا و مضخما

جثمانه بنجیع دم أحمر [14] .

پاورقی

[1] احتمال دارد که این عمل والی برای تجربه صحت خواب نیز بوده است.
[2] منتخب التواریخ، حاج میرزا هاشم خراسانی، چاپ و انتشارات علمیه اسلامیه، ص 388، باب ششم.
[3] کرامات و معجزات خراسانی ص 9.
[4] سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (ع) ص 53 به نقل از معالی السبطین.
[5] کامل بهائی،ج 2، ص 179.
[6] فوائد الرضویه، ص 111.
[7] اللهوف علی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، تحقیق و تقدیم: شیخ فارس تبریزیان (حسون)، انتشارات اسوه، قم 1414 ق، ص 141 - 140.
[8] در نسخه جداگانه و مستقلی نیز که با عنوان «مقتل الحسین و مصرع اهل بیته و اصحابه فی کربلا، المشتهر بمقتل الی مخنف» توسط منشورات الرضی قم (1362 ش) از مقتل مزبور چاپ شده عبارت فوق الذکر چنین درج شده است: ثم نادی یا ام کلثوم و یا زینب و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا صفیه علیکن منی السلام (ص 131).
[9] با استفاده از: آب در عاشورا؛ بستر رویارویی دو فرهنگ (اسلام و جاهلیت، نوشته فاضل دانشمند جناب آقای شیخ علی ابوالحسنی (منذر)، مقاله مخطوط.
[10] سیاهپوشی در سوگ ائمه نور، تالیف محقق و نویسنده گرانقدر آقای شیخ علی ابوالحسنی (منذر، ص 140 - 141).
[11] اعیان الشیعه، سید محسن امین، تحقیق و اخراج: سید حسن امین (قطع رحلی دار التعارف للمطبوعات، بیروت 1403 - 1983) 7/326.
[12] ادب الطف او شعراءالحسین (ع) 1/196، سید جواد شبر، موسسه البلاغ - دارالمرتضی، بیروت 1409 ق / 1988 م.
[13] المنتخب للطریحی فی جمع المرائی و الخطب المشتهر بالفخری، شیخ فخر الدین طریحی نجفی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، طبع مصحح، بیروت 1412 ق - 1992 م، 2/436.
[14] سیاهپوشی در سوگ ائمه نور، همان، ص 320، به نقل از المنتخب طریحی.

روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 آذر 15
زمان : ساعت 11:23 عصر
گناه ، امام حسین (ع) را از انسان می گیرد !
| نظر بدهید

خبرنگار هیئت محبان سیدالکریم (ع) : آیت‌الله محمدعلی جاودان از علمای تهران، در حسینیه آیت‌الله حق‌شناس(ره) به بیان احادیثی پیرامون بهشتی بودن شیعیان، برزخ و همچنین محبت امام حسین(ع) پرداخت.

متن کامل سخنان این معلم اخلاق به‌شرح زیر است:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

تلخی گناه؛ نشانه ایمان

یک‌وقت گناه برای انسان تلخ است، مثلاً فرد نماز صبحش قضا شد، اوقاتش تلخ است. اگر آدم خواب بماند و برای نماز بیدار نشود، گناه نکرده ولی اوقاتش تلخ است. یا در یک مجلسی غیبت کردند و نشد دفاع کند، اوقاتش تلخ شود، این تلخ شدن اوقات نشانه ایمان است.

اما فرد دیگری اصلاً باکش نیست و بر اثر گناه هیچ‌طورش نمی‌شود؛ گناه بزرگ و کوچک به حالش فرق نمی‌کند، اینها نشانه بی‌ایمانی است. فردی که این‌گونه است ان‌شاءالله بر اثر حادثه‌ای تغییر پیدا کند، تا نجات پیدا ‌کند.

عمروبن یزید نقل کرده که به امام صادق(ع) گفتم: من از شما شنیدم که می‌فرمودید همه شیعیان ما به‌خاطر آنچه دارند (عقیده به ولایت) در بهشت هستند. امام فرمودند: «عَلَى مَا کَانَ فِیهِمْ قَالَ صَدَقْتُکَ کُلُّهُمْ وَاللَّهِ فِی الْجَنَّةِ». راست گفتی؛ به خدا سوگند همگی در بهشت می‌باشند.

البته در مثال اول گفتم که اگر کسی باکش نیست و هرچه شد، شد، این دین ندارد و شیعه نیست. این حرف برای کسی است که اگر گناه می‌کند اوقاتش تلخ می‌شود.

یک عالمی روزهای عمرش را حساب کرد، مثلاً 65 سالش بود. از 15 سالگی تا 65 سالگی 50 سال می‌شود. با خود حساب کرد اگر در این 50 سال روزی تنها یک گناه کرده باشد، بیش از 18 هزار گناه در پرونده دارد. پس از این، این فرد از غصه تعداد گناهانی که فرضاً در طول روز کرده است، دق کرد. عمرو گفت: فدایت شوم! گناهان زیادند و بزرگ. امام فرمودند: امّا در قیامت، همه آنها در بهشت می‌باشند؛ به‌سبب شفاعت پیامبر مطاع یا وصیّ پیامبر.

* امام فرمود از برزختان می‌ترسم

بعد فرمود: «وَلَکِنِّی وَاللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فِی الْبَرْزَخِ» ولی به خدا سوگند، من بر شما درباره برزخ می‌ترسم. برزخ مدتش چقدر است؟ چند سال است؟ برزخ زمان ندارد. آنجا زمان بر شما نمی‌گذرد. اینجا روز طلوع می‌کند و صبح و شام مشخص است اما آنجا که شب نداریم. ممکن است یک میلیون سال یا صد هزار سال طول بکشد؟ شرایط برای برخی اما متفاوت است و تا چشمانش را می‌بندد و باز می‌کند، وارد بهشت می‌شود.

حدیث شب گذشته یادتان باشد که فرمودند: شیعیان را پاک می‌کنیم. اگر پاک‌شدنی نباشد که بدتر ولی اگر شدنی باشد که پاک می‌شود.

* سکوت در برابر اموری که دیده‌اید

آقا، لازم نیست که هرچه را می‌بینم، بگویم. خوب، نگویم. من شجاعم و هرچه از دهان و فکرم درآمد، می‌گویم. شنیده‌اید که می‌گویند بین حق و باطل 4 انگشت است، چشم حق است و گوش باطل. ممکن است اینکه من دیدم و می‌گویم شماها ندیده باشید. اگر کسی علناً حرفی زده و کاری کرده، مگر مریضم بگویم؟ به من چه؟ چه‌کار دارم یک کسی غلطی کرده. اگر به من مربوط است، بگویم ولی اگر مربوط نیست چرا بگویم؟ اگر بگویی غیبت نکردی ولی چه لزومی دارد که بگویی؟ همه هم دیدند که فلانی در کوچه یک کاری کرده ولی چه لزومی دارد که به همه بگویی؟ البته وقتی که من تنها یک چیزی را اتفاقاً دیدم و یا شنیدم، دیگر نمی‌شود آن را گفت.

آن فرد از امام می‌پرسد که گفتم: برزخ چیست؟ امام هم می‌فرمایند: «برزخ همان قبر است از زمان مرگ شخص تا روز قیامت».

*گناهت را به‌اندازه وسعت برزخ حساب می‌کنند

بعد از مرگ انسان به یک دنیای دیگر می‌رود، وسعت آن دنیا چقدر است؟ ائمه مثال زدند که یک انگشتر را در صحرا بیندازید، این حلقه در این صحرا چه‌نسبتی با کل بیابان ‌دارد؟ این دنیا با همه بزرگی‌اش مثل حلقه است. آنچه شما در آسمان‌ها می‌بینید فقط آسمان اول است. یک منظومه‌ای دیده بودند که شبیه زمین بود با 15 سال نوری فاصله. ما نمی‌توانیم دنیا را حتی در آسمان اول محاسبه کنیم. این آسمان اول در مقایسه با آسمان دوم چقدر است؟ بزرگی عالم برزخ قابل مقایسه نیست. لذا اگر من اینجا دروغ بگویم در آن عالم به‌اندازه وسعت برزخ با من حساب می‌کنند.

* بعد از مرگ یا بهشت است یا جهنم

پیامبر(ص) فرمود: قسم به آن که مرا به‌حق مبعوث گردانید، شما همان‌طور که می‌خوابید، می‌میرید. یک خانمی خوابید. نیمه‌شب از دنیا رفت. صبح آمدند صدایش کنند ولی او فوت کرده بود. همان‌طور که به خواب می‌روید، از دنیا می‌روید و همان‌طور که از خواب برمی‌خیزید روز قیامت خواهید برخاست. مهم این است، بعد از مرگ جا نداریم، دنیایی نیست یا بهشت است یا جهنم، جای سومی نداریم.

* واجب شدن بهشت با دو رکعت نماز درست

بهشت را ارزان می‌دهند، دو رکعت نماز درست بخوانی، بهشت برایت واجب می‌شود. مادرت از حرفی که می‌زنید دلش خوش شود، بهشت بر شما واجب می‌شود. دلش خوش شد، لازم نیست شما را دعا کند، همان دلخوشی‌اش هزار دعاست. وقتی اخلاق و درست خوب است، جلوی پدر و مادرت راه می‌روی... باید خودت پدر و مادر بشوی تا بفهمی.

*امام حسین(ع) دریا دریا گناه را پاک می‌کند

اینجا اگر حقی از مردم به گردن نداشته باشد، ممکن است گناهانش بچکد و پاک شود، می‌شود، چنین توانایی را یکی دارد. او می‌تواند دریا، دریا گناه را پاک کند. ما احتیاج داریم که بیاییم برای امام حسین(ع) گریه کنیم برای اینکه علاقه‌مان بماند.

* گناه امام حسین(ع) را از انسان می‌گیرد

یک آقایی به‌همراه فرزندش مجلس می‌آمد. پسر این فرد، دو تا دوست همسن و سال هم داشت که آنها هم به مجلس می‌آمدند. سال اول خیلی از چهره‌شان خوشم آمد. سال بعد آمدند و یک گردی بر چهره آن دو نفر نشسته بود. سال سوم اما باور کنید که صورتشان طوری بود که بدم آمد و دیگر هم به مجلس نیامدند. البته آن پسر که پدرش او را آورده بود، همچنان می‌آمد و باز هم همان‌طور خوب بود چون خانواده‌اش خوب بودند. گناه آدم را عوض می‌کند و امام حسین را از انسان می‌گیرد.

* شرور محله نماز‌خوان شد

ما نمی‌دانیم بعد چه می‌شود. بگذارید داستانی را تعریف کنم. مرحوم آیت‌الله خوانساری از خانه پیاده به مسجد می‌رفتند. چون خانه و مسجد هر دو داخل بازار بود، امکان سوار ماشین شدن برای ایشان نبود. در بین مسیر فقرا بنا به دلایلی آقا را اذیت می‌کردند. کلانتری محل دید اگر بلایی سر آقا بیاید، او مسئول است. خودش هم بخواهد دنبال آقا برود، آقا راضی نیست. در محله آقای خوانساری یک آدم شرّ بود که از همه شرّهای محل بدتر بود. پاسبان یقه او را گرفت و گفت: « از فردا دنبال آقا می‌روی و اگر فقرا اذیتشان کردند، لت و پارشان می‌کنی. دنبال آقا می‌روی تا مسجد و می‌پلکی تا نمازشان تمام شود و بیاید.  در برگشت هم با فاصله همراهشان می‌آیی». همین رفت و آمد باعث شد که این شرّ محله، نماز‌خوان شود چون دنبال یک آدم راه افتاده بود. یک‌وقت می‌شود که یک حادثه پیش می‌آید و آدم غرق‌شده نجات پیدا می‌کند.

حدیث بعدی را بگویم. پیامبر(ص) می‌فرمایند: «خلقتم لِدار البَقا لا لِدار الفنا» خدا شما را خلق نکرده که بروید. خدا شما را خلق کرده تا بمانید تا ابد، پس مرگ یعنی چی؟ فرمود از یک خانه به خانه دیگری می‌روی. اگر خانه کوچک است، به خانه بزرگ‌تر می‌روی.

در حدیثی از پیامبر اسلام(ص) آمده که با مرگ آخرت شروع می‌شود. مرگ اولین منزل است، اگر اول منزل خوب باشد، بقیه هم خوب است. دنیا تمام شود،‌ آخرت شروع می‌شود. باید بکوشیم منزل خوبی داشته باشیم.

* خلق بهشت از نور امام حسین(ع)

دیشب گفتم که امام فرمود: اگر دوستان ما از خدا بترسند و از گناه پرهیز کنند، با ما هستند. یک چیز عرض کنم که خیلی مهم است. خدا وقتی جهان را خلق کرد، مثلاً از نور پیامبر فلان‌چیز را خلق کرد و از نور امام حسین(ع) بهشت را خلق کرد. اگر کسی به امام حسین(ع) برسد به چه می‌رسد؟

امام حسین(ع) به‌دنبال اصحابی که ایشان را می‌خواستند، آدم می‌فرستاد که بیایید بهشت آماده است.

* بیان نعمت‌های بهشت از زبان خداوند

اما در مورد نعمت‌های بهشتی هم بگویم. خدا در حدیث قدسی به عیسی فرمود: اگر می‌توانستی بهشت و نعمت‌هایی را که برای بندگان صالحم آماده کردم ببینی، قلبت از آن‌همه زیبایی که در نعمت‌های بهشتی است، ذوب می‌شد و جانت از شوق آن نعمت‌ها از بدنت بیرون می‌آمد. هیچ خانه‌ای مثل خانه آخرت نیست، این توصیف کردنی نیست، خودش چه است؟ در آنجا همسایه بهترین بندگان خدا خواهی بود. فرشتگان مقرب می‌آیند و بر تو سلام می‌کنند. این بندگان صالح وقتی به آنجا می‌رسند جزو کسانی هستند که چشمشان را می‌بندند و وارد بهشت می‌شوند.

* نتیجه ترس از خداوند در خفا

کسانی هم هستند که از قبر به‌سوی بهشت پرواز می‌کنند. مأموران بهشتی از آنان می‌پرسند: شما حساب دیده‌اید؟ می‌گویند: نه! می‌پرسند: جهنم دیده‌اید؟ می‌گویند: نه! می‌پرسند: صراط دیده‌اید؟ می‌گویند: نه! ما یک‌سره وارد بهشت شدیم. وقتی می‌پرسند چگونه، می‌گویند: ما در پنهان از خدا می‌ترسیدیم. یعنی وقتی کسی نبود و من بودم تنها و مثلاً در اینترنت یک چیزی آمد، از خدا ترسیدم، این افراد اصلاً صراط را و جهنم را نمی‌بینند.
نعمت‌های بهشت اصلاً عوض نمی‌شود. در خانه قدیمی ما یک گل محمدی بود. چند روز پس از اینکه این گل باز می‌شود، طبیعتاً می‌ریزد یا پژمرده می‌شود. ولی آنجا پژمرده نمی‌شود و فردایش زیباتر است. در بهشت حوصله سر نمی‌رود. حوصله سر رفتن برای این عالم است. در آنجا لذت روی لذت است.

اینجا من امروز سلطنت دارم ولی شاید فردا نداشته باشم ولی آنجا سلطنت دائمی است. اگر شما بهشت می‌روید، دیگر تمام نمی‌شود و بیشتر می‌شود. البته این خانه موکول به پاکی است و اگر پاک ماندید، همه اینها است. اگر هم کمی آلوده شدیم، پاکمان می‌کنند.

روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 آذر 15
زمان : ساعت 11:16 عصر
انگشتر عقیق
| نظر بدهید

انگشتر عقیق با رکاب نقره

انگشتر عقیق بدست کردن مستحب است و روایات زیادى در فضیلت آن نقل شده است.

سنگ عقیق

عقیق یا آگات از سنگ های نیمه قیمتی و جزو کانی هایی است که از چند عنصر شیمیایی تشکیل شده است. عقیق سنگی سیلیسی و نوعی از در کوهی است. عقیق به رنگ های سفید تا خاکستری تیره و سیاه، زرد تا قرمز، سبز و آبی روشن است و در میان جواهرات درجه دوم سنگی مشهور است. [1]

چگونگی تشکیل سنگ عقیق

در فرهنگ فارسی معین آمده است: عقیق در نتیجه جریانهای آب در سنگهای سیلیسی یا سنگهای سیلیکات دار و یا در نتیجه برخاستن گازهای اسید از درون زمین ایجاد می شود و در خلال سنگهای دیگر بوجود می آید. مخصوصاً در بین سنگهای آذرین سطحی که ساختمان سماکی دارد.[2]

بهترین عقیق ها

در تحفه حکیم مومن آمده است که بهترین آن سرخ، زرد و سفید است.[3] گفته حکیم مومن شاید برگرفته روایت بشیر دهان باشد که می گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: «چه نگینی برای انگشترم انتخاب کنم؟»

فرمود: «چرا عقیق سرخ و زرد و سفید را انتخاب نمی کنی؟ اینها در بهشت، سه کوه‌اند. معدن عقیق سرخ در بهشت در کنار خانه رسول خدا است، معدن عقیق زرد در کنار خانه فاطمه علیهاالسلام و معدن عقیق سفید در کنار خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام.

پای هر کوهی رودی روان است از برف سردتر، از عسل شیرین تر و از شیر سفیدتر که جز محمد و آل محمد و شیعیانشان از آن نمی نوشند. هر سه رود از حوض کوثر سرچشمه می گیرند و به یک جا می ریزند. این کوه های سه‌گانه خداوند را تسبیح و برای دوستان آل محمد استغفار می کنند. شیعیان آل محمّد هر یک از این سه عقیق (سرخ، زرد، سفید) را به انگشت خود کنند، جز خوبی و نیکویی و فراوانی ِ روزی و امنیت از بلاها و شر پادشاه ستمگر و انچه که مایه ترس آدمی است نخواهند دید.[4]

در اختیارات بدیعی آمده است: اجناس آن بسیار است در بلاد یمن و ساحل بحر روم و نیکوترین آن بود که بغایت سرخ و شفاف بود. [5]

نزهةالقلوب نیز همین مطلب آمده است: بر چند نوع است و سرخ آن که صفای لون بیشتر دارد به بود و آن در ملک یمن بیشتر است.[6]

انواع عقیق

  • عقیق سلیمانی: عقیق سلیمانی یا سنگ باباقوری یا خلنگ نوع رگه دار سنگ یمانی (chalcedony) است. سنگ یمانی خود گونه ای از در کوهی (کوارتز) است.

رنگ رگه های عقیق سلیمانی سفید و سیاه است. به آن گونه که رگه های رنگی اش به جای سیاه، طیف هایی از قرمز هستند عقیق یمانی (Sardonyx) می گویند. عقیق یمانی را معمولاً به صورت گنبدی یا به صورت تیله می تراشند. برخی از عقیق های سلیمانی طبیعی هستند ولی بسیار از آن ها را با رنگ کردن و لکه دار کردن عقیق تولید می کنند.[7]

  • عقیق سرخ؛ عقیق احمر. نوعی عقیق که دارای رنگ سرخ آتشی است و در جواهرسازی مصرف می شود.[8]
  • عقیق سیاه؛ عقیق اسود. نوعی سنگ آذرین شیشه ای شکل تیره از دسته سنگهای آتشفشانی قلیایی که شبیه شیشه های سیاه یا سبز (مثل شیشه ته بطری های شکسته) می باشد، به همین جهت به آن شیشه آتشفشانی نیز گویند. این سنگ چون دارای سختی و برندگی بالنسبه جالب است انسانهای نخستین وسایل دفاعی خود را (از قبیل سرنیزه و کارد و سوزن و غیره) از این سنگ می ساخته اند. ساختمان این سنگ در زیر میکروسکپ اغلب به صورت توده های بی شکل است و ندرةً دارای بلورهای فلدسپات می باشد. حجرالمینا، عقیق اسود، البسیدین، شیشه آتشفشانی و شیشه معدنی.[9]
  • عقیق رُطَبی؛ عقیقی است سرخ تیره و خطوطی سفید و نازک در آن هست.[10]
  • عقیق چشم بلبلی؛ نوعی عقیق شجری است که دارای دوایر متحدالمرکز کوچکتری است. زمینه این کانی به رنگ صورتی کم رنگ است.[11]
  • عقیق دلربا؛ نوعی عقیق براق با جلوه ای زیاد.[12]

تاثیرات انگشتر عقیق بدست کردن

انگشتر عقیق و استجابت دعا

در ارشاد القلوب آمده است: سزاوار است از براى کسى که دعا می کند پاک و رو به قبله باشد و یکى از آداب دعا این است که در مکان هاى شریفه و در اوقات شریفه و بعد از نماز باشد و در دستش انگشتر عقیق باشد. روایت دارد دستى که در آن انگشتر عقیق باشد دعایش رد نمی شود و فرمود: دستى بسوى آسمان بلند نمی شود که دوست‏تر باشد در نزد خدا از دستى که در آن عقیق است و آن عقیق امان است در سفر و حضرت رسول فرمود: دو رکعت نماز با انگشتر عقیق بهتر است از هفتاد رکعت بدون انگشتر عقیق و فرمود: عقیق اولین گوهرى است که اقرار به یگانگى خدا و نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت على علیه السلام کرد و خدا مقدر فرمود: هر دستى که در آن انگشتر عقیق باشد و به دعا بلند شود آن را رد نکند و آن را عذاب نکند.[13]

انگشتر عقیق و دور شدن از فقر

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «هر کس انگشترى داشته باشد که نگین آن عقیق باشد فقیر نخواهد شد و مقدر او جز بهترین تقدیرات نخواهد بود».[14]

انگشتر عقیق و ایمنی در سفر

در کتاب "آداب سفر در فرهنگ نیایش‏" به نقل از کتاب «فضل العقیق والتّختّم به» نوشته‏ى سید قریش سبیع ابن مهنّاى علوى مدنى به سند متّصل از امام صادق علیه السلام آمده است: «انگشترى عقیق مایه‏ ى ایمنى در سفر است».[15]

انگشتر عقیق و دوری از گزند و بلا

سیّد قریش سبیع ابن مهنّا از غیداق و به اسناد او از ابوهاشم داود جعفرى رحمه اللَّه نقل مى‏کند که او گفت: اسماعیل بن جعفر گفت: حضرت ابوجعفر محمّد بن على، امام باقر علیهماالسّلام، به من فرمود: «پسرم، هر کس صبح کند در حالى که انگشترى عقیق در دست راست خود کرده باشد و پیش از آن که کسى را ببیند، نگین انگشترى را به طرف کف دست بگرداند و سوره‏ى «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ » را تا آخر بخواند، سپس بگوید: آمنت باللَّه وحده لاشریک له و کفرت بالجبت والطّاغوت و آمنت بسرّ آل محمّد و علانیتهم و ظاهرهم و باطنهم و أوّلهم و آخرهم، (یعنى: به خدایى که یگانه و بى‏همتاست، ایمان آوردم و از جبت و طاغوت بیزارى جستم و به امور نهان و آشکار و ظاهر و باطن و اوّل و آخر آل محمّد صلوات اللَّه علیهم اجمعین معتقد گردیدم)، خداوند در آن روز او را از گزند بلاهایى که از آسمان فرود مى‏آید و یا به آسمان بالا مى‏رود و زیان‏هاى روى زمین و آنچه از درون آن برآید، آسوده نگاه مى‏دارد و آن روز را تا شب در حفظ خدا و در پناه ولىّ او خواهد بود.

و همو در حدیث دیگری از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است که آن حضرت پس از نام بردن از عقیق و بیان انواع مختلف آن، در پایان گفتار مفصّلى، چنین فرمود: هر کس یکى از انواع آن عقیق‏ها را به انگشت نماید و از پیروان آل محمّد صلوات اللَّه علیهم اجمعین نیز باشد، جز نیکى نبیند و خوبى و گشایش روزى و بى‏نیازى از مردم و ایمنى از تمام بلاها نصیبش گردد و همچنین مایه‏ى آسودگى از شرّ زمام‏دار بیدادگر و از هر کسى است که انسان از او مى‏ترسد.[16]

انگشتر عقیق و امان از نار

زیاد قندى از حضرت موسى بن جعفر، از پدران بزرگوارش علیهم السّلام از حسین بن على علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: هنگامى که خداوند، موسى بن عمران را آفرید و در طور سینا با او سخن گفت، بر زمین نظرى افکند و از نور روى خود عقیق را آفرید، آنگاه فرمود: بحقّ خودم بر خود لازم کردم که کسى را که (انگشترى) عقیق دست کند، به آتش عذاب نکنم به شرط آن که على علیه السّلام را دوست داشته باشد.[17]

پانویس

  1. آشنائی با سنگ عقیق، سایت آفتاب، بازیابی: 8 بهمن 1391.
  2. لغت نامه دهخدا به نقل از فرهنگ فارسی معین.
  3. لغت نامه دهخدا به نقل از تحفه حکیم مومن.
  4. بحارالانوار، ج37، ص42، حدیث17.
  5. دهخدا به نقل از اختیارات بدیعی.
  6. دهخدا به نقل از نزهةالقلوب.
  7. آشنائی با سنگ عقیق، سایت آفتاب، بازیابی: 8 بهمن 1391.
  8. لغت نامه دهخدا به نقل از فرهنگ فارسی معین.
  9. لغت نامه دهخدا به نقل از فرهنگ فارسی معین.
  10. لغت نامه دهخدا.
  11. لغت نامه دهخدا به نقل از فرهنگ فارسی معین.
  12. لغت نامه دهخدا.
  13. ارشاد القلوب - ترجمه رضایى، ج‏1، ص:368 .
  14. الآداب الدینیة للخزانة المعینیة با ترجمه عابدى، ص:235.
  15. آداب سفر در فرهنگ نیایش، عبدالعلى محمدى شاهرودى‏، نشر آفاق‏، تهران‏، 1381 ش‏، ص 126.
  16. آداب سفر در فرهنگ نیایش، عبدالعلى محمدى شاهرودى‏، نشر آفاق‏، تهران‏، 1381 ش‏، ص 127.
  17. پاداش نیکى‏ها و کیفر گناهان‏، محمدعلى مجاهدى‏، ترجمه ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق، ص:442.

منبع :  دانشنامه اسلامی

روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 آذر 15
زمان : ساعت 11:6 عصر
مراد از ناصبى چیست؟ آیا شیعیان اهل سنت را ناصبى مىدانند؟
| نظر بدهید

Bin-Baaz

ناصبى به کسى می‌گویند که با اهل بیت علیهم السلام دشمنى داشته باشد و یا به آنها دشنام و ناسزا بگوید.

شیعیان به هیچ‌وجه همه اهل سنت را ناصبى نمى‌دانند چون آنها هم اهل بیت علیهم السلام را دوست دارند و دشمنان آل محمد صلی الله علیه و آله را کافر مى‌دانند.

 مساله دوستى اهل بیت (ذوى القربى) و پرهیز از دشمنى آنها، مورد اتفاق فریقین است، چون هم قرآن بر این مساله تأکید دارد، و هم روایات خود عامه.

قرآن:

«قل لا اسئلکم علیه اجراً اید المودة فى القربى» (1) بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‌کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (/ اهل بیتم) و هر کس کار نیکى انجام دهد بر نیکى‌اش مى‌افزایم. و بعضى آیات دیگر (2).

روایات:

در دو قسمت بعضى از روایاتى را که از طریق عامه نقل شده است بیان مى‌کنیم.

الف: روایات محبت به اهل بیت علیهم السلام

1- زمخشرى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل مى کند که فرمود: «الا و من مات على حب آل محمد مات شهیداً …  (3)» بیدار باشید هر کس بر محبت آل محمد (ص) بمیرد شهید از دنیا رفته … بخشیده شده، توبه کننده مؤمن، از دنیا رفته، و ملک الموت بشارت بهشت مى دهد، و همچون عروسان وارد بهشت مى‌شود، و در قبر دو تا در براى او او به سمت بهشت باز مى‌شود و قبرش مزار ملائکه رحمت مى‌شود (4).

2- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «معرفة آل محمد [صلی الله علیه و آله] برائة من النار، و حب آل محمد [صلی الله علیه و آله] جواز على الصراط و الولایة لآل محمد [صلی الله علیه و آله] امانٌ عن العذاب» (5) شناخت آل محمد رهایى از آتش جهنم، دوستى آنها گذرنامه رد شدن از پل صراط، و ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله امان نامه اى است از عذاب.

ب: روایات بغض و دشمنى با اهل بیت‏ علیهم السلام

1- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «الا و من مات على بغض آل محمد مات کافراً… » هر کسى بر بغض آل محمد صلی الله علیه و آله بمیرد کافر از دنیا رفته است، و بوى بهشت به مشامش نمى رسد (6).

2- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «علىٌ خیر البشر من ابى فقد کفر» على بهترین بشر است هر کس ابا نماید و قبول نکند کافر است. (7)

بعد از بیان این مقدمه، جواب قسمت اول شبهه این است که ناصبى یعنی:

1- معناى لغوى که عبارت است از تعب و رنج، بزحمت انداختن، کوشش نمودن (اذا فرغت فانصب همٌّ ناصِبٌ) یعنى غم بارنج، عیش ناصب و زندگى با مشقت است. (8)

2- معناى اصطلاحى، به کسانى ناصبى گفته مى‌شود که دشمنى با اهل بیت علیهم السلام دارند، و یا به آنان دشنام دهد، و یا به یکى از ائمه علیهم السلام دوازده‌گانه شیعه دشمنى، و یا دشنام دهد (9)، این اصطلاح دوم برگرفته از روایات خود اهلبیت علیهم السلام (10) است که به چند روایت به عنوان نمونه اشاره مى‌کنیم:

1- ابى بصیر از امام صادق علیه السلام نقل مى‌کند که حضرت فرمود: «مُدمِنُ الخمر کعابد وتن، و الناصب لآل محمد شرٌّ منه» شراب خوار مانند بت پرست است و دشمنى با آل محمد صلی الله علیه و آله بدتر از شراب خوار است. (11)

2- از امام باقر علیه السلام سؤال شد که آیا زن مؤمنه شیعه مى‌تواند با ناصبى ازدواج کند فرمود: «لا لانّ الناصب کافرٌ»(12) فرمود: نه، چون ناصبى کافر است.

3- در روایت دیگر مى‌خوانیم «ان الله تعالى لم یخلق خلقاً انجس من الکلب و ان الناصب اهل البیت لا نجس منه»(13) براستى که خداوند نجس‌تر از سگ نیافرید، دشمن اهلبیت از سگ بدتر است.

از این سه روایت به خوبى استفاده مى‌شود که مراد از ناصبى دشمن اهل بیت علیهم السلام است، ضمناً استفاده مى‌شود که آنها نجسند و کافر، و زن مسلمان نمى‌تواند با آنها ازدواج کند.

آیا شیعیان ، اهل سنت را ناصبى مى‌دانند؟

باید گفت: خیر شیعیان اهل سنت را ناصبى نمى‌دانند چرا که اولا اکثریت اهل سنت (غیر از ناصبى‌ها) محبت اهلبیت را لازم مى‌دانند (طبق نص قرآن و روایات خود آنها که قبلا اشاره شد، و شافعى یکى از سران چهار مذهب عامه افتخارش این است «ان کان رفضاً حب آل محمد فلیشهد الثقلان انى رافض» (14) اگر دوستى اهل‌بیت نشانه رافضى بودن است، جن و انس شهادت دهند که من رافضى «و محب اهلبیت) هستم و ثانیاً خود اهل سنت دشمن و مبغض اهلبیت را کافر مى‌دانند که قبلا نقل شد، آنگاه چگونه مى‌توان گفت آنها ناصبى هستند و ثالثاً ناصبى ها چنانکه گفته شد، نجس، ذبیحه آنها حرام، و ازدواج با آنها جائز نیست، اما اهل سنت را هیچ عالم شیعى چنین فتواى درباره آنها نداده است، بلکه در رساله‌ها تصریح به حلیت ذبیحه آنها، جواز ازدواج به آنها، و … شده است و حتى همه علماى شیعه نماز بر جنازه مسلمان را واجب، و دفن و کفن میت مسلمان را لازم مى‌دانند. (15)

:: نتیجه

ناصبى یک معناى لغوى دارد که به معناى رنج و خستگى و کوشش و … است و یک معناى اصطلاحى دارد که برگرفته از روایات اهلبیت علیهم السلام بوده و آن اینکه کسى با اهل‌بیت دشمنى داشته باشد یا به آنها دشنام و ناسزا بگوید.

به هیچ وجه عامه از نظر شیعیان ناصبى نیستند، چون آنها اولا اهلبیت را دوست دارند و ثانیاً دشمنان آل محمد علیهم السلام را کافر مى دانند، و ثالثاً تمام علماى ما فتوا بر جواز ازدواج با آنها، و وجوب دفن و نماز بر میت آنها داده‌اند.

از همه برادران اهل سنت در سراسر دنیا، می‌خواهیم تبلیغات نادرست وهابیت علیه شیعه را باور نکنند و مسائل مطرح شده را از علمای معروف و برجسته شیعه از طریق اینترنت، ارسال نامه، ایمیل و … بپرسند.

 منابع

(1)- شورى/ 23?

(2)- سباء/ 47 و فرقان/ 57?

(3)- محمد بن عمر زمخشرى، الکشاف (دار الکتاب العربى، 1407 ه- 1987 م) ج 4، ص 220?

(4)- همان مدرک، دنبال حدیث، نقل به صورت تلخیص.

(5)- حافظ سلیمانى قندوزى، ینابیع المودة (مکتبة بصیرتى قم) ص 22?

(6)- کشاف (پیشین) ج 4، ص 221?

(7)- علاء الدین على المتقى، الهندى، کنزل العمال فى سنن الاقوال و الافعال (مؤسسة الرسالة، بیروت، 1405 ه- 1915 م) ج 11، ص 610?

(8)- محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن (دفتر نشر الکتاب چاپ دوم، 1404) ص 494? کلمه نصب و خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین (مؤسسة نشر اسلامى جامعه مدرسین، چاپ اول، 1414) ص 807 کلمه نصب.

(9)- رساله توضیح المسائل مراجع عظام، بحث کفر و اقسام آن، و عروة الوثقى، سید یزدى، ج 1، بحث کفر (از بحث نجاسات) در بعضى رساله ها مساله 117- بعضى 113- بعضى 111?

(10)- بعضى از لغویین نواصب را معنى نموده،” گروهى که با امیر المؤمنین دشمنى دارد”، ظاهراً بر گرفته از روایات باشد، احمد سیاح- فرهنگ جامع عربى فارسى (کتابفروشى اسلام، چاپ هشتم، ج 4، ص 270، ماده نصب.

(11)- محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعه (دار احیاء التراث، لبنان) ج 18، ص 559، ح 12?

(12)- همان، باب 10، من ابواب ما یحرم من النکاح، حدیث 15?

(13)- همان، ج 1، ص 159، ح 5?

(14)- سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور (دار الکتب الاسلامیة، سى و هفتم، 1376) ص 64?

(15)- رساله علمیه تمام مراجع، بحث نماز بر میت.

روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 آذر 15
زمان : ساعت 10:56 عصر
انا لله و انا الیه راجعون
| نظر بدهید

غلطی مشهور در ترجمه آیه شریفه :

انا لله و انا الیه راجعون

آیات قرآن کریم معانی دقیق و عمیقی دارند که متاسفانه معمولا به خاطر یک ترجمه غلط و ناصحیح ، معنی اصلی آیه فراموش ، و همان معنی غلط در ذهن جامعه جای می گیرد .

 

یکی از این آیات شریفه همین آیه استرجاع (( انا لله و انا الیه راجعون می باشد )) که متاسفانه معنای غلطی از این آیه در ذهن همه ما نهادینه شده و آن اینکه : همه از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم ؛ و حال آنکه این معنی غلط و اشتباه است و احتمالا سر منشأ این ترجمه غلط ( که قطعا سهوی نیست ) تفکرات و اندیشه های صوفیانه و عارفانه بوده که همه موجودات را از خدا می دانند !!

اما ترجمه صحیح و درست این ایه که با افکار اسلامی و دیگر آیات قرآنی هم سازگاری دارد این است : همه از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم ؛ همه ما از آن و متعلق به خداوند متعال هستیم نه اینکه همه از خدا باشیم .

شاید در نگاه اول برای شخص ، تفریق و تمایز بین این دو معنی بیهوده به نظر برسد ، اما با اندکی دقت و تامل خواهیم دید که تفاوت بسیار مهم است و معنای اول هیچ سنخیتی با اندیشه های خالص اسلامی و قرآنی و روایی ندارد و یک اندیشه ی صوفیانه و باطل بیش نیست !

روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 آذر 15
زمان : ساعت 10:34 عصر
برای آنان که فرق بین سند و منبع را نمی دانند !!
| نظر بدهید

در میان منابع و مصادر احادیث طبیعتا منابعی وجود دارند که تعداد احادیث صحیح و موثق موجود در آنها بیشتر از دیگر منابع است ، اما این هرگز بدان معنا نیست که دیگر منابع ضعیف یا بی اعتبارند ، ظلم و البته اشتباهی که بسیاری از افراد در رابطه با کتاب شریف بحار الانوار مرتکب می شوند همین است .

شخصی در مورد حدیثی سوالی پرسید و گفت که (( سند این حذیث بحار است و بحار هم که اعتبار ندارد !! )) ، در واقع این پرسنده در یک جمله دو اشتباه فاحش مرتکب شده که نشان دهنده شدت سطحی بودن معلومات او دارد !

جواب او چنین است :

اولا : بین سند حدیث و منبع حدیث تفاوت است ، سند حدیث یعنی سلسله راویان حدیث ، در حالی که منبع حدیث به آن کتابی گفته می شود که این حدیث را نقل کرده یا ما این حدیث را از آن نقل می کنیم . با این تعریف به این می رسیم که اعتبار یا عدم اعتبار منبع حدیث ربطی به اعتبار یا عدم اعتبار سند حدیث ندارد و این امری است که متاسفانه بر بسیاری از تازه کاران پوشیده است .

ثانیا : کتاب شریف بحار الانوار یک منبع حدیثی دست اول نیست و اصولا کسی که با روش و منهج مرحوم علامه در کتاب شریف بحار آشنایی داشته باشد ، به خوبی می داند که اساسا بکار بردن کلمه اعتبار یا عدم اعتبار در رابطه با کتاب شریف بحار ، اشتباه است . و روش کتاب بحار به گونه ای است که اصلا معتبر بودن یا نبودن به خود کتاب بر نمی گردد .

چرا که خود مرحوم علامه مجلسی در مقدمه کتاب شریف بحار الانوار چنین می فرماید که قصد ایشان از جمع آوری این کتاب این است که تمام آثار حدیثی شیعه به غیر از کتب اربعه را جمع آوری و باب بندی کنند تا خواننده و محقق راحت تر و آسان تر بتوانند به احادیث دسترسی پیدا کنند .

پس نکته اول در باب این کتاب شریف این است که این کتاب اساسا جمع آوری است و مسئله اعتبار یا عدم اعتبار به آن مصدر اصلی برمیگردد که علامه از آن نقل می فرمایند ، نه به خود کتاب بحار .

و نکته دوم اینکه نقل شدن در بحار نه دلیل بر اعتبار است و نه عدم اعتبار ، بلکه بحار فقط یک منبع است و علاوه بر مطالعه ی یک حدیث در این کتاب شریف باید به سند آن نیز مراجعه نمود و سند را در جای خود بررسی کرد .

این مختصر در واقع گزیده و چکیده ای بود از یک ترم تدریس کتاب بحار !

روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 آذر 15
زمان : ساعت 10:31 عصر
آیا حضرت محمد بن عبدالله پیامبر بودند ؟
| نظر بدهید

نمیدانم آیا این مطلب تا بحال برای شما هم سوال شده یا نه ولی برای من بسیار سوال بر انگیز بوده که آیا حضرت محمد پیامبر بودند یا خیر ؟

التبه سوالم قطعا در اصل نبوت ایشان نیست ، بلکه مطابق معمول نقد مشهورات سوال درباره این است که آیا انتخاب کلمه پیامبر برای مقامات حضرت محمد انتخاب درست و صحیحی است یا خیر ؟ آیا این کلمه واقعا به معنای نبوت و یا رسالت است یا خیر ؟ یک کلمه بسیار ضعیف است که اصلا رساننده معنای نبوت و رسالت نیست !

واقعا نمیدانم اصل و ریشه کلمه پیامبر به چه زمانی برمیگردد و از چه زمانی این کلمه در زبان فارسی برای فرستادگان الهی بکار رفته ، اما نکته اینجاست که این کلمه واقعا در رساندن این معنا ناتوان است و پیش از آنکه یک ترجمه ی غلط باشد ، یک دیدگاه غلط نسبت به نبوت و رسالت است .

حجج و راهنمایان الهی یا نبی و رسول هستند و یا امام که در برخی مواقع این مقامات مجزا و گاهی مجتمع در یک نفر هستند ( مثلا برخی از حجج بنی اسرائیل فقط نبی بودند همچون حضرت لوط و برخی هم نبی و هم رسول بودند همچون جناب موسی و مثلا حضرت ابراهیم هم نبی بود و هم رسول و هم امام ) و ائمه علیهم السلام نیز که نبی و رسول نیستند اما مقام امامت در ایشان بالاتر از همه مقامات پیشین است .

حال در اینجا دو سوال مطرح است :

اولا : نبی و رسول و پیامبر به چه معنا هستند ؟

ثانیا : شأن و وظیفه نبی و رسول چیست ؟

پاسخ به سوال اول : نبی از ریشه نبأ و به معنای خبر است بر وزن فعیل که وزن فعیل هم به معنای فاعل است و هم به معنای مفعول . و در اینکه اینجا فعیل به معنای فاعل است یه مفعول اختلاف کمی وجود دارد ولی نظر صحیح بر این است که فعیل در اینجا به معنای فاعل است و در نتیجه نبیء یعنی خبر دهنده که البته به معنای مفعولی آن نیز صحیح است . اما نتیجه اینکه به هر حال و در هر دو حالت نبیء به معنای پیامبر نخواهد بود .

رسول : از ریشه رسل با معنای مفعولی و به معنای فرستاده است ، رسول یعنی کسی که از جانب کسی برای انجام کاری فرستاده شده .و ممکن است منشأ اشتباه در ترجمه پیامبر همین کلمه رسول باشد که درباره آن صحبت خواهد شد .

پیامبر : یا پیغمبر و پیغامبر به معنای نامه رسان است و نامه رسان کسی است که هیچ دخل و تصرفی در نامه و محموله خود ندارد و تنها شان او این است که نامه را نویسنده به خواننده برساند ، نامه رسان در بسیاری از اوقات ممکن است که حتی از محتوای نامه ای که در دست دارد خبر هم نداشته باشد . نامه رسان اجازه هیچ گونه دخل و تصرفی در نامه و محتوای آن ندارد .

و پس از ذکر این موارد باید به سوال دوم پاسخ بدهیم و آن اینکه شأن و وظیفه نبی و رسول چیست ؟

قطعا شان و وظیفه نبی و رسول بالاتر از یک نامه رسان است و نامه رسان در برابر شان و ظیفه ی نبی و رسول هیچ جایگاهی نیست ، نبی و رسول افرادی هستند انتخاب شده از جانب خداوند که به امر الهی مردم را به سوی خداوند دعوت کرده و از طریق انذار و تبشیر و دعوت و تلاش شبانه روز سعی در این دارند که مردم را به سعادت اخروی برسانند ، نبی و رسول خود اجازه سخن گفتن و اظهار نظر دارند و از جانب الهی همه گونه اختیاری به آنان داده شده که تا جایی که حتی اجازه تغییر و جعل یک حکم را هم داشته اند و این امر خصوصا درباره رسول گرامی اسلام واضح تر و صریح تر است .

نبی و رسول بیش از هر کسی از محتوای پیام الهی آگاه تر است و آن پیام را در طول زمان نبوت خود و مطابق به مصلحت شرایط و زمان و مکان به طور تدریجی برای مردم بیان می کند .

اگر چه این سخن و این نکته جای آن دارد که پیرامون آن یک مقاله مفصل نگاشته شود اما هرچه سخن بطول بینجامد بیشتر درباره مقامات رسالت است و از اصل مسئله دور می شود .

ولی حاصل سخن اینکه کلمه پیامبر برای ترجمه کلمه رسول کاملا غلط و نارسا است و بر اساس یک دیدگاه غلط پیرامون نبوت و رسالت است که انبیا و رسولان را فقط نامه رسانانی می دانند که هیچ خصوصیت بیشتری در رسالت خود ندارند و اینان حتی رسالت را نیز اشتباه معنی کرده اند چرا که رسالت درباره حجج الهی به معنای رسالت در نامه رسانی و رسول نامه رسان نیست ، بلکه این رسول به معنای کسی است که خود او برای سخن گفتن و مذاکره کردن فرستاده می شود نه اینکه حامل نامه و یا پیامی باشد .

هر کس که دوست دارد می تواند  در این باره یک تحقیق مفصل انجام دهد .

روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 آذر 15
زمان : ساعت 10:28 عصر
کودکان شیعه را چه کسی تربیت می کند ؟؟
| نظر بدهید

در لابلای کتاب شریف بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار به نقل از تفسیر قمی ، روایتی بسیار عجیب و زیبا دیدم که در عین کوتاهی و کوچکی برای خود ، عالمی معرفت و سخن دارد و نیکو اعتراف می کنم که اصلا معنای آن را نفهمیدم و نمی دانم که پشت این کلام چه معارفی است ….

در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از سلیمان دیلمی از ابوبصیر از امام صادق علیه اسلام روایت شده که آن حضرت فرمودند :

إنّ أطفال شیعتنا من المؤمنین تربیهم فاطمة علیها السلام  ( همانا که کودکان شیعیان ما از مومنین ، به دست حضرت زهرا سلام الله علیها تربیت می شوند ) !!

فتامّل !

روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 آذر 15
زمان : ساعت 10:19 عصر


مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
Design By : Ashoora.ir



 

کل بازدید: 152780
بازدید امروز: 72
بازدید دیروز: 31
تعداد کل پست ها: 347

دانشنامه عاشورا

روزشمار محرم عاشورا






پایگاه جامع عاشورا