درباره ی وب سایت جمعی از خادمین حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی
پیوند ها پیوند های روزانه آخرین مطالب |
| نظر بدهید
شاید برای هرکسی از شیعیان تا کنون این سوال پیش آمده که وهابیون که به این شدت با قبر و زیارت مخالفت دارند و قبور ائمه و امام زادگان و اصحاب را تخریب کرده اند ، پس چرا قبر پیامبر را تخریب نکرده اند ؟ اگر قبر شرک است قبر پیامبر هم شرک است و اگر شرک نیست پس چرا بقیه را خراب کرده اند ؟ نکند که اینان برای واقعا برای پیامبر احترام خاص و ویژه ای قائل هستند ؟جواب این سوال را فقط با یک عکس در می یابیم . . .وهابیون که امروزه ننگ دامان اسلام شده اند و به نام اسلام همه را از اسلام متنفر کرده اند ، به شدت ادعا دارند که برای پیامبر ارزش قائلند ، اما هر انکس که اندک آشنایی با افکار و اعتقادات آنان داشته باشد به خوبی می داند که این سخن ادعایی بیش نیست و اتفاقا قضیه کاملا بر عکس است ، یعنی پیامبر در نگاه وهابیت هیچ ارزش خاصی ندارد !اما اینکه چرا قبر ایشان را تخریب نکرده اند ؟ شاید این سوال برای عده زیادی از شیعیان و بقیه مسلمین پیش آمده باشد .جواب این سوال در این تصویر نهفته است :با دقت به این تابلو بنگرید !!این تابلو بر روی دیوار قبرستان شهدای فخ در مکه نصب شده ، قبرستانی که هیچ ارزش و اعتبار خاصی برای وهابیت ندارد اما آن را تخریب نکرده اند !!و هم اکنون این قبرستان در شهر مکه موجود است و ایرانیان به راحتی به آنجا می روند ، و برای همه این سوال مطرح می شود که چرا آن را تخریب نکرده اند ؟؟ جواب این سوال در همین تابلو نهفته است و آن اینکه : این قبرستان تخریب نشده چون احتمالا قبر عبدالله بن عمر در این جاست !!!تازه آنهم قبر احتمالی و شماره 2 نه اینکه قطعا همین باشد و طبق برخی نقل ها قبر او در منطقه محصب ( که امروزه جزء شهر مکه است ) قرار دارد .حال خود قضاوت کنید ، وقتی به خاطر قبر شماره دو و احتمالی عبدالله بن عمر ، یک قبرستان تخریب نمی شود ، به نظرتان دلیل اینکه وهابیون قبر پیامبر را تخریب نکرده اند چیست ؟؟ آیا دلیل این است که ایشان پیامبر هستند ؟ یا دلیل همان دو نفری هستند که کنار پیامبر هستند ؟؟؟؟؟
|
روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)
عن عیسى بن الحارث الکندی می گوید: هنگامی حسین بن على (علیه السلام) را شهید کردند، تا هفت روز ، هر گاه که نماز عصر را می خواندیم می دیدیم آفتابی که بر دیوارهاى خانه ها می تابید به قدری قرمز بود که گویا چادر های سرخ است که بر آن کشیده اند ، و می دیدیم که برخی از ستارگان همدیگر را می زدند (با یکدیگر برخورد می کردند).
منبع: تهذیب الکمال، المزی، ج 6، ص 432 – 433 و تاریخ الإسلام، الذهبی، ج 5 ، ص 15 و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج 3 ، ص 312 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 227 .
نضره ازدیه گوید: هنگامى که حسین بن علی (علیهما السّلام) شهید شدند، آسمان خون بارید و ما همچنان می دیدیم که تمام اشیاء و اسباب ما مملو از خون است.
همچنین جعفر بن سلیمان، روایت کرده که خاله ام، ام سالم، گفت: بعد از شهادت مولا حسین(ع) بارانی همانند خون بر دیوارها و خانه ها می بارید. به من خبر داند که همین باران خون، در خراسان، شام و کوفه نیز باریده است.
منبع: تهذیب الکمال ، المزی ، ج 6 ، ص 433 و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج 3 ، ص 312 ، 313 و الثقات ، ابن حبان ، ج 5 ، ص 487 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 227 – 228 .
ابن سیرین گفت: آسمان برای هیچ کسی جز یحیی بن زکریا و حسین بن علی (علیهم السلام) گریه نکرده است.
منبع: سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج 3 ، ص 312 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 225 – 226
خلف بن خلیفه از پدرش نقل می کند که گفت : زمانی که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید ، آن قدر آسمان تاریک شد که هنگام ظهر ستاره های آسمان ظاهر شدند ؛ تا جائی که ستاره جوزا در عصر دیده شده و خاک سرخ از آسمان فرو ریخت.
منبع: تهذیب الکمال ، المزی ، ج 6 ، ص 431 – 432 و تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 305 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 226
علی بن مسهر از جده اش نقل می کند که می گفت: هنگامی که امام حسین به شهادت رسید من دختری نوجوان بودم، آسمان چند شبانه روز درنگ نمود که گویا لخته خون بود.
منبع: تهذیب الکمال ، المزی ، ج 6 ، ص 432 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 226
علی بن مدرک از پدر بزرگش اسود بن قیس نقل می کند که گفت: پهنه آسمان پس از شهادت امام حسین به مدت شش ماه سرخرنگ شده بود که ما آن را شبیه خون در آسمان مشاهده می کردیم، علی بن محمد مدائنی از وی سؤال کرد: چه نسبتی با اسود داری؟ گفت: او جد مادری من است گفت: به خدا سوگند که او راستگو و امانتداری بزرگ ومیهمان نواز بود.
منبع: تهذیب الکمال ، المزی ، ج 6 ، ص 432 و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 5 ، ص 15 و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج 3 ، ص 312 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 227 .
یزید بن ابی زیاد می گوید: من چهارده ساله بودم که حسین بن علی به شهادت رسید گیاه ورس در بین لشکر به خاکستر تبدیل شد و پهنه آسمان قرمز رنگ شد شتری را لشکریان ذبح کردند آتش از گوشتش زبانه می کشید.
منبع: تهذیب الکمال ، المزی ، ج 6 ، ص 434 – 435 و تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 305 و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج 3 ، ص 313 و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 5 ، ص 15 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 230?
حدثنی أبو یحیى مهدی بن میمون می گوید: هنگامى که سر مبارک امام حسین علیه السلام را در برابر ابن زیاد نهادند، دیدم که از دیوارهاى دارالاماره خون جارى می گشت.
منبع: تهذیب الکمال ، المزی ، ج 6 ، ص 433 – 434 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 229 .
هنگامى که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، خورشید گرفت و آن قدر تاریک شد که هنگام ظهر ستارههاى آسمان ظاهر گردیدند . از این اتفاق چنین پنداشتم که قیامت برپا شده است!
منبع: تهذیب الکمال ، المزی ، ج 6 ، ص 433 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 228 و تلخیص الحبیر ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 84 و السنن الکبرى ، البیهقی ، ج 3 ، ص 337 .
ابو بکر بیهقى از معروف روایت کرده که ولید بن عبد الملک از زهرى پرسید سنگهاى بیت المقدس در روز کشته شدن حسین بن على چه حالتى به خود گرفتند ، زهرى گفت : به من خبر دادند که در روز شهادت حسین بن علی هر سنگى را که از زمین بر می داشتند در زیر او خون تازه می دیدند.
منبع: تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 2 ، ص 305 و تهذیب الکمال، المزی ، ج 6 ، ص 434 و سیر أعلام النبلاء، الذهبی ، ج 3 ، ص 314 و تاریخ الإسلام، الذهبی ، ج 5، ص 16 و تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 229
از ام حیان نقل است که گفت: روز شهادت حسین اسمان سه شبانه روز تاریک شد وهر کس دست به زعفران می زد دستش می سوخت و زیر هر سنگی در بیت المقدس خون دیده می شد.
منبع: تهذیب الکمال، المزی ، ج 6، ص 434 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 229
یزید بن ابی زیاد می گوید: من چهارده ساله بودم که حسین بن علی به شهادت رسید گیاه ورس در بین لشکر به خاکستر تبدیل شد .
منبع: تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 305 و تهذیب الکمال ، المزی ، ج 6 ، ص 434 – 435 و سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج 3 ، ص 313 و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 5 ، ص 15 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 230 .
ابن عیینه از مادر بزرگ پدری اش نقل می کند که گفت: هنگام شهادت حسین گیاه ورس را دیدم که تبدیل به خاکستر شد و در گوشتها آتش می دیدم.
ورس: گیاهى است شبیه به کنجد با برگ هاى سبز رنگ که از رنگ آن براى رنگ کردن لباس ها استفاده می شود و در یمن زیاد می روید و لباس ورسى ، لباس سرخ رنگ را گویند .
جمیل بن مره گوید: شترى از لشکرگاه حسین بن علی را در روز شهادت او غارت گرفتند ، و سپس او را نحر کرده و طبخ نمودند ، راوى گوید : گوشت او آن چنان تلخ شد که آنان نتوانستند از آن گوشت استفاده کنند.
منبع: تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 306 و تهذیب الکمال ، المزی ، ج 6 ، ص 435 – 436 و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 5 ، ص 16 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 231 .
از حمید طحان روایت شده است که در قبیله خزاعه بودم، از جمله چیزهائى که از امام حسین علیه السلام چپاول شده بود و به آن قبیله آورده بودند، یک شتر بود. مردم آن قبیله گفتند: این شتر را نحر کنیم و یا معامله نمائیم ؟ کسى که شتر را آورده بود گفت: می خواهم آن را نحر کنید. حمیدگفت : سپر را براى نحر کردن آن حیوان آماده ساختم ، همین که شتر را خوابانیده و سپر را به زمین گذاشتم و آماده کشتن آن بودیم، ناگهان آتشى از آن سپر مانند آب فوران کرد !
منبع: وقال محمد بن عبد الله الحضرمی: حدثنا أحمد بن یحیى الصوفی، قال: حدثنا أبو غسان، قال: حدثنا، أبو نمیر عم الحسن ابن شعیب، عن أبی حمید الطحان، قال: کنت فی خزاعة فجاؤوا بشئ من ترکة الحسین فقیل لهم: ننحر أو نبیع فنقسم ؟ قالوا : انحروا ، قال : فجعل على جفنة فلما وضعت فارت نارا.
روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)
هر یک از روزهای دهه اول محرم به یک عنوان که غالبا نام شهدای کربلا است، مشهور گردیده و ستایشگران اهل بیت علیهم السلام با ذکر مصائب صاحب نام آن روز به عنوان مقدمه، عزای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را اقامه می نمایند. بنا بر سنت روضه خوانی معمول، روز سوم محرم روزی است که ذاکران اهل بیت علیهم السلام، با بیان اشعاری به ذکر مصائب حضرت رقیه علیها السلام دختر خردسال امام حسین علیه السلام می پردازند که در اثر سختی روز عاشورا و نیز اسارت و از همه آنها جگرسوزتر، دیدن سر بریده پدر به دستور یزید ملعون، جان به جان آفرین تسلیم کرد و در شام به خاک سپرده شد.
در سرزمین شام قبری وجود دارد که امروزه به نام مرقد رقیه معروف و مشهور است و گفته می شود این قبر مربوط به یکی از دختران امام حسین علیه السلام است. اما آیا قبر مربوط به رقیه هست؟ برخی از علما و دانشمندان متأخر بر صحت انتساب این دختر به امام حسین علیه السلام پای فشرده دلایل و مستنداتی را بر این ادعا اقامه کرده اند بر اساس این مستندات، رقیه یکی از دختران امام حسین علیه السلام و از مادری به نام شهربانو-دختر یزگرد ساسانی- متولد شد از این رو او خواهر تنی امام سجاد علیه السلام به شمار می رفت.
زندگینامه حضرت رقیه علیها السلام در شعاع نورانی انواری؛ همانند پدر، عمو، عمو زادگان بزرگوارش و …، تحت الشعاع قرار گرفته است؛ به همین علت در کتابهای تاریخی، به ندرت اسمی از دختری به نام رقیه که دختر خردسال امام حسین علیه السلام باشد، آمده است. اما در کلامی که از امام حسین علیه السلام نقل شده است، حضرت چنین میفرماید: «اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ «ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی می ماند؟ ای رقیه و ای ام کلثوم! شما امانتهای پروردگارم در نزد من بودید، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است».
با توجه به سیاق کلام و مفاد آن، بعید نیست که منظور امام علیه السلام از رقیه، حضرت رقیه، دختر سه ساله ایشان باشد. از طرفی، قدیمیترین منبعی که در آن از دختر سه یا چهار سال? امام حسین علیه السلام یاد شده است، کتاب «کامل بهایی» اثر عماد الدین طبری است.
عماد الدین حسن بن علی طبری نیز در کتاب «کامل بهایی» که کار تألیف آن را در سال 675 هجری به پایان رسانده است از خرابه شام و از وفات دختری چهار ساله از خاندان امام حسین علیه السلام بدون آنکه نامی از این دختر برده باشد، سخن به میان آورده است. او این مطلب را از کتاب «حاویه فی مثالب معاویه» اثر یکی از علمای اهل سنت به نام «قاسم بن محمد بن احمد مأمونی» نقل می کند. در این کتاب آمده: «در میان فرزندان امام حسین علیه السلام دختری چهار ساله وجود داشت که همراه کاروان اسرا به شام رفت. اهل بیت حسین علیه السلام در حال اسارت، از کودکانی که پدرشان در کربلا به شهادت رسیده بودند خبر شهادت پدر را پنهان می داشتند دخترکی چهارساله از حسین علیه السلام شبی از خواب بیدار شد و با گریه سراغ پدر را گرفت. اهل بیت نیز با او هم ناله شدند و صدای گریه شان به گوش یزید رسید. او از علّت این گریه پرسید. قصه را برایش گفتند. یزید دستور داد سر مقدّس امام حسین علیه السلام را برای آن دختر ببرند. هنگامی که سر مقدّس را در مقابل او قرار دادند، او که تازه متوجه شهادت پدر خود شده بود سر پدر را برداشت و بغل نمود و شروع به سخن گفتن با سر پدر کرد. او لبان خود را بر لبان پدر نهاد و به شدّت می گریست تا اینکه از شدت گریه بی هوش بر زمین افتاد. بانوان حرم کنار آن دختر آمدند؛ اما هنگامی که او را حرکت دادند دیدند که او از دنیا رفته است. اهل بیت علیهم السلام با دیدن این واقعه به شدّت متأثر شده و ناله سر دادند. گویند در این روز تمام اهل دمشق نیز گریان بودند.»
مرحوم شیخ هاشم خراسانی در کتابش نقل کرده که یکی از علمای نجف به نام محمد علی شامی برایم نقل کرده که: «جد او مرحوم سید ابراهیم دمشقی که نسبش به سید مرتضی می رسید سه دختر داشت. شبی دختر بزرگش رقیه بنت الحسین علیه السلام را در خواب می بیند که به او فرمود: «به پدرت بگو به والی بگوید که قبرم را آب فرا گرفته و در اذیتم، بیاید قبر مرا تعمیر نماید.» دختر خواب خود را برای پدر بازگو کرد؛ اما سید از ترس آن که خواب صحیح نباشد و اهل سنت آنان را مسخره نمایند به این خواب ترتیب اثر نداد. شب دوم دختر وسطی ابراهیم همین خواب را دید و به پدر آن خواب را بازگو کرد. سید ابراهیم باز هم اعتنا نکرد. شب سوم دختر کوچک و شب چهارم سید شخصاً خواب دید که آن بانو ایشان را با عتاب خطاب کردند و فرمودند: «چرا والی را خبردار نکردی؟»
سید بیدار شد و صبح به سراغ والی شهر رفت و داستان را بازگو کرد. والی فرمان داد علماء و صلحای شهر اعم از شیعه و سنی غسل کرده لباس تمیز بپوشند و در حرم حاضر شوند. پس درب حرم شریف به دست هر کس که باز شد همان شخص، قبر را نبش کرده و تعمیر نماید. همه غسل کردند و نظافت نمودند و در حرم حاضر شدند؛ اما قفل جز به دست سید ابراهیم به دست هیچ یک از آنان باز نشد، پس کلنگ به دست گرفتند و بر زمین قبر زدند؛ اما هیچ یک از ضربات آنان بر زمین اثر نکرد؛ مگر ضربه سید ابراهیم. حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند؛ بدن و کفن آن بانو را صحیح و سالم یافتند؛ اما لحد را آب فرا گرفته بود سید بدن شریف را روی زانوی خود گذاشت و سه روز نگه داشت و مرتب گریه می کرد تا آن که لحد آن بانو را از پایه تعمیر نمودند. سید در اوقات نماز بدن را روی چیز تمیزی می گذاشت و بعد از نماز، آن را بر می داشت و بر زانوی خود قرار می داد. پس از سه روز لحد آماده شد و او بدن شریف را سر جای خود قرار داد. در این مدت به لطف عنایت آن بانوی خردسال، سید نه محتاج به آب و غذا شد و نیازمند تجدید وضو. مرحوم سید ابراهیم پسر نداشت پس در این هنگام دعا کرد تا خداوند به او فرزند پسر عطا کند با آنکه سن او از نود سال تجاوز کرده بود دعایش مستجاب شد و خداوند پسری به او عنایت نمود که او را سید مصطفی نام نهادند.»
روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)
گاهی وقت ها یک سخن باطل را چنان زیبا نشان می دهند که گویی حقیقت دارد.
آیا واقعاً شیعیان امام حسین علیه السلام را کشتند؟
آیت الله میلانی پاسخ می دهد…
http://shia24.com/wp-content/uploads/ae52474ed8e9e1d9e234af0b55060b77802719.mp4
روابط عومی هیئت محبان سیدالکریم (ع)
نفس خسته عیسی فقط عباس است ذکر جادویی موسی فقط عباس است سر در قلعه یوسف ز طلا این است همه دیوانه و لیلا فقط عباس است