با این حجـــــاب گرفتــــن نمکین و دختـــــرانه ات …
و خدا می داند که اگر پــــــدر بود
و قد و بالای رعنای دخترکش را در این صـــــــدف می دید
چه عشوه ها که نمی خرید و چه دست نوازش ها که بر سرش نمی کشید …
درباره ی وب سایت جمعی از خادمین حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی
پیوند ها پیوند های روزانه آخرین مطالب |
| نظر بدهید
این روزها چقدر خواستنی شده ای دردانه با این حجـــــاب گرفتــــن نمکین و دختـــــرانه ات … و خدا می داند که اگر پــــــدر بود و قد و بالای رعنای دخترکش را در این صـــــــدف می دید چه عشوه ها که نمی خرید و چه دست نوازش ها که بر سرش نمی کشید … نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 اسفند 16
زمان : ساعت 1:56 صبح
نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 اسفند 16
زمان : ساعت 1:49 صبح
نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : جمعه 92 اسفند 2
زمان : ساعت 4:56 صبح
| نظر بدهید
وقایعی که بعد از شهادت امام حسین (علیهالسلام ) از کربلا تا مدینه برای اهلبیت (علیهمالسلام) اتفاق افتاد خیلی بیشتر از آن است که بتوان بطور مختصر بیان نمود. همچنین بیشتر وقایع را ثبت نکردهاند و یا اگر ثبت شده به تاریخ دقیق آن اشاره نشده و به طور مطلق به محل وقوع آن اشاره رفتهاست. سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از اینکه امام حسین (علیهالسلام) را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمهها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمههای حرم امام حسین (علیهالسلام) روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهلبیت پاک با آن بیشرمان بر سر جامهای در کشمکش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او میربودند.(1) دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حریم او از خیمهها بیرون آمده و میگریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری مینمودند. بعد از این اهلبیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن میگفتند که ما را بر کشته حسین (علیهالسلام) بگذرانید. چون اهلبیت (علیهمالسلام) نگاهشان به کشتهها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.(2) بعد از این قضایا عمر سعد ملعون در میان یارانش جار کشید: چه کسی است که اسب بر پشت و سینه حسین (علیه السلام) بتازد؟ ده کس داوطلب شدند و تن حسین (علیه السلام) را با سمّ اسبان لگدکوب کردند. (3) شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهلبیت در یک خیمه نیمسوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهلبیت (علیهم السلام) نقل نشده ولی میتوان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمهها و اهانتها و... داشتهاند. و همان عصر عاشورا بود که عمر سعد سر مبارک امام حسین را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده و هفتاد دو سر بود و به همراهی شمر بن ذیالجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.(4) سپس کشتههای خودشان را پیدا کرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین (علیه السلام) و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا اینکه توسط قبیله بنیاسد و به راهنمائی امام سجاد (علیه السلام) دفن شدند.(5) عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا به سوی کوفه را میدهد و زنان و حرم امام حسین (علیه السلام) را بر شتران بیجهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سختترین مصائب و هُموم کوچ میدهند.(6) در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمیکنم لحظهای را که زینب دختر فاطمه (سلام الله علیها) را بر کشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل مینالید... و امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینهام تنگ شد و به اندازهای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمهام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بیتابی نکنم.(7) (گویا اسرای کربلا را دوبار به قتلگاه میآورند، یک دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیام و به درخواست خود اسرا و یک بار هم در روز یازدهم محرم هنگام کوچ از کربلا و به دستور عمر سعد و این کار عمر سعد شاید به خاطر این بود که میخواست اهلبیت (علیهم السلام) با دیدن جنازههای عریان و زیر آفتاب مانده شکنجه روحی به اسرا داده باشد. بعد از اینکه روز یازدهم محرم اسرا را از کربلا حرکت دادند به سوی کوفه به خاطر نزدیکی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازههای کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد (لعنت الله علیه) بر علیه امام حسین (علیه السلام) و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال میشوند و جهت دیدن اسرا به کوچهها و محلهها روانه میشوند و با دیدن اسرا شادی میکنند. ولی با خطابههایی که امام سجاد (علیه السلام) و خانم زینب (سلام الله علیها) و سایرین از اسرا ایراد میکنند و خودشان را به کوفیان و مردم میشناسانند و به حق بودن قیام امام حسین (علیه السلام) اذعان میکنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل میکنند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت میکردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوههای جا داده شده بودند و آنان که خیال میکردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شدهاند، جسارت و اهانت میکردند، عدهای هم از نسب اسرا سؤال میکردند با این وضع وارد دارالاماره میشوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد (لعنت الله علیه) که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوبدستی به سر مبارک میزد و خود را پیروز میدان قلمداد میکرد و کشته شدن امام حسین (علیه السلام) را خواست خدا قلمداد مینمود.(8) ولی با جوابهای که از جانب خانم زینب و امام سجاد (علیهما السلام) میشنید بیشتر رسوا میشد. در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچهها و محلههای کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد(9) و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذیالجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دستها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بیجهاز به سوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بیادبیهای حاملین سرهای مبارک اشاره دارند. نقل شده که اهلبیت (علیهم السلام) را سه روز پشت دروازههای دمشق نگه داشتند تا شهر را آذینبندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین (علیهم السلام) را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند.(10) واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علیرغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بیخبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله میکردند و بر سرها اهانت مینمودند. سفر شام برای اهلبیت امام حسین (علیهم السلام) بسیار تلخ و مصیبتهای دوران اسارت در این دیار، برایشان از سختترین مصیبتها بوده است. وقتی از امام سجاد (علیهم السلام) پرسیدند در سفر کربلا، سختترین مصیبتهای شما کجا بود، سه بار فرمودند: الشام، الشام، الشام.(11) در شام نیز اسرای آل محمّد (صلی الله علیه و آله) را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید میگذارند و این صحنه از سوزناکترین صحنههایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق میافتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت میکند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان میداند و به مردم اجازه حضور میدهد و در آن مجلس به لبهای مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران میزند.(12) گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه میدهد و این جسارت بزرگ را میکند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی میخواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب (سلام الله علیهما) روبرو میشود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبهای در مجلس یزید ایراد میکنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره میکند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار میکند. اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه به صورت زندانی نگهداری میشدند (13) و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد (علیه السلام) را شهید کند که خانم زینب مانع میشدند. در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستایش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت (علیهم السلام) جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین (علیه السلام) پرداخت در این حین امام سجاد (علیه السلام) فرمود: ای یزید، به من اجازه بده بالای این چوبها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت میکرد) تا چند کلمهای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبهای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه میکردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.(14) از جمله وقایعی که برای اسرای اهلبیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع وفات دختر سه ساله امام حسین (علیه السلام) است. از کامل بهائی نقل شده اهلبیت (علیهم السلام) شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان میداشتند. و به آنها میگفتند که پدر شما سفر کرده، تا اینکه شبی دختری از امام حسین (علیه السلام) به نام رقیه از خواب بلند میشود و بهانه بابا را میگیرد و ضجه و ناله میکند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا میشوند تا اینکه سر امام را در طشتی میآورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل میکند. پدر بعد از تو محنتها کشیدم بیابانها و صحراها دویدم. بعد از مدتی دیدند که سر به یک طرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده (15) بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابههای حضرت زینب و امام سجاد (علیهما السلام) شناخت کامل از اسرای اهلبیت (علیهم السلام) یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر از حضرت سجاد (علیه السلام) خواست تا مطالبات خود را ابراز کنند. سه پیشنهاد از جانب امام سجاد (علیه السلام) به او ارائه شد:1- سر امام حسین را پس دهد، 2- چیزهائی که غارت شده برگردانند، 3- اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین (علیه السلام) را با مقداری پول پس داد.(16) و اجازه داد که اسرای اهلبیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند. بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از فتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا، آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی میگوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین (علیه السلام) از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین (علیه السلام) را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.(17) گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبتهایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد. باید در پایان نیز خاطر نشان شد که در این مختصر نمیشد همه وقایع اتفاق افتاده از کربلا تا شام و مدینه را توضیح داد و همچنین در اکثر منابع تاریخی به تاریخ دقیق خیلی از وقایع اشاره نشده بود. پینوشت: _________________________________________ 1- وقعة الطف، ص 256. 2- سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، چاپ: اسوه نوبت دوم، 1357، ص180. 3- شیخ عباس، قمی، ترجمه نفس المهوم (در کربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ پنجم، ـ صلی الله علیه و آله ـ 485، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص349. 4- شیخ عباس، پیشین، همان، ص486، و شیخ عباس پیشین، همان، ص 351. 5- شیخ عباس، پیشین، همان، ص492، اولین مقتل، پیشین، ص353. 6- شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کسرهای، انتشارات جمکران، چاپ پنجم، ص 490، ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص 351. 7- شیخ عباس، پیشین، ص 492 و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 306. 8- ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول، ص 361، و ترجمه نفسالمهموم، پیشین، ص 519. 9- محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372. 10- جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374. 11- ابو مخنف، مقتلالحسین، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول، 1380، ص 385. 12- ابومخنف، پیشین، ص 387. 13- شیخ عباس قمی، نفسالمهوم، ترجمه آیتالله شیخ محمد باقر کسرهای، ص 568، انتشارات صاحبالزمان جمکران، چاپ پنجم، 1374، ص 568. 14- ابومخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری. انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول 1380، ص 405. 15- محمدعلی، عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هادی، چاپ اول، 1372، ص 350. 16- ابومخنف، پیشین، ص 408. 17- ابومخنف، پیشین، ص 411 نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 3:45 صبح
| نظر بدهید
در این که سر امام حسین علیهالسلام کجا دفن شده است، منابع تاریخی شیعه و سنی گزارشهای گوناگونی آوردهاند تا آنجا که شش قول در این باره گفته شده است. نظر اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترک میان شیعه و سنی است. علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفای 381 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق)، فتال نیشابوری (متوفای 508 ق)، ابن نما حلی، سید ابن طاووس (متوفای 664 ق) شیخ بهایی و مجلسی این قول را بیان کردهاند. شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره مینویسند: علی بن حسین علیهما السلام همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین علیهالسلام را به کربلا باز گرداند.(1) سید مرتضی در این باره میگوید: روایت کردهاند که سر امام حسین علیهالسلام با جسد در کربلا دفن شد.(2) ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به همین سبب (ملحق کردن سر امام به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از جانب امامان علهیمالسلام) توصیه شده است.(3) ابن نمای حلی نیز نگاشته است: آنچه از اقوال بر آن میتوان اعتماد کرد، آن است که بعد از آن که سر امام در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد.(4) سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین علیهالسلام، روایت شده که سر برگردانده شد و در کربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است.(5) علامه مجلسی، یکی از جنبههای استحباب زیارت امام حسین علیهالسلام را در روز اربعین، الحاق سرهای مقدس به اجساد توسط علی بن حسین علیهماالسلام بیان کرده است.(6) وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره مینویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است که سر امام همراه بدن دفن شده است. (7) برخی اندیشمندان اهل تسنن نیز این قول را بیان کردهاند: ابوریحان بیرونی (متوفای 440 ق) در این باره مینویسد: و فی العشرین ردّ راس الحسین علیهالسلام الی مجثمه حتی دفن مع جثته...؛ در روز بیستم (صفر)، سر حسین علیهالسلام به بدنش ملحق و با آن دفن گردید.(8) قرطبی (متوفای 671 ق) مینویسد: امامیه میگویند که سر حسین علیهالسلام پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین مینامند.(9) قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنیامیه است، چون در آن روز، سر حسین علیهالسلام را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد.(10) مناوی (متوفای 1031 ق) نوشته است: امامیه میگویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در کربلا دفن شد. (11) نظر دوم: در کنار قبر امیرالمومنین علیهالسلام؛(12) بسیاری از زیارات مشترک امیرالمؤمنین و اباعبداللهعلیه السلام مهر تأییدی بر این نظر هستند، مانند زیارت ششم مطلقه امیرالمؤمنین که در انتها زیارت عاشورا و بعد از آن دعای علقمه وارد شده است. نظر سوم: مسجد رقه در کنار فرات نظر چهارم: بقیع نزد قبر مادرش فاطمه علیهاالسلام نظر پنجم: دمشق (مقام رأس الحسین یا مقامی دیگر در کنار محل اقامت اسرای اهل بیتعلیهم السلام) نظر ششم: قاهره.(13) بررسی و تامل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد که دیدگاه اول، یعنی الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارشهای تاریخی این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است. بنا بر قول مشهور، این کار توسط امام زینالعابدین علیهالسلام صورت گرفته است.(14) پی نوشت: _________________________ 1- شیخ صدوق، الامالی، مجلس سی و یکم، ص 232؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص192و مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 140. نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 3:44 صبح
| نظر بدهید
یکی از پادشاهان عرب، روزی به قصد شکار به همراه ملازمان رکاب، قصر شاهی را ترک کرد و به صحرا رفت. ندیمانی پیش از او به صحرا رفته بودند که شکارگاه را وارسی کنند، تا پادشاه به شکار بپردازد. پادشاه به شکارگاه درآمد و به دنبال آهویی تاخت تا او را شکار کند. ملازمان به رکاب او نرسیدند و شاه در بیابان گم شد و بعد از ساعت ها، دست از پا درازتر، نه صیدی شکار کرده بود و نه رمقی برایش مانده، افزون بر آن در بیابان نیز سرگردان! از دور دست بیابان، کپری را دید و به قصد نجات جانش، عازم آن خیمه گردید و به آن سو راهی شد، نزدیک آن سرا، که رسید به رسم ادب، ندا درداد و صاحب کپر را صدا زد. پیرزنی از کپر بیرون آمد و بعد از سلام، گفت: به سرای ما خوش آمدی، رکاب سبک کن و قدری استراحت کن و جرعهای آب بنوش! پادشاه از اسب پیاده شد و دمی بیاسود و پیره زن، کاسه آبی گوارا به او نوشاند و او را عزیز و مهربان داشت و در شاه نشین کپر جای داد و لحظاتی نگذشته بود که دوباره ظرفی پر از شیر، برای پادشاهی که نمی دانست کیست آورد. پادشاه ظرف شیر را نیز سرکشید، کم کم سروکله مرد کپر پیدا شد و چون میهمان را در سرا دید به غایت خوشحال گردید و به زن گفت: از میهمان پذیرایی کردهای؟ عجوزه گفت: آری با آب و شیر از او پذیرایی کرده ام! مرد برآشفت و گفت چرا بز را ذبح نکردهای؟ عجوزه گفت: تنها راه معاش ما همین بز است! چگونه او را ذبح کنم؟ از گرسنگی به حرج گرفتار میشویم. مرد برخواست و خود بز را ذبح کرد و طبخ نمود و پادشاه از آن غذا تناول نمود، کم کم ملازمان پادشاه از راه رسیدند و آن مرد و زن، دریافتند که او پادشاه بلاد عرب است. شاه از میهمان نوازی آنان شگفت زده بود! چرا که آنان نمیدانستند از چه کسی پذیرایی میکنند، صرفاً چون میهمان بود او را گرامی داشتند و تمام دارائیشان را به پای او ریختند و بزی که خلاصه زندگیشان بود برای او سربریدند و اکنون، برای امرار معاششان هیچ ندارند. پادشاه عرب که خود شاهد این ماجرا بود، قضیه را در دربار به بحث گذاشت و از دولتمردان خواست تا نظر خود را راجع به چگونگی جبران محبت و مهربانی این زوج بیابان نشین سخاوتمند، بیان دارند. ابتدا وزیر مالیه گفت: در ازای بزی که بسمل کرد، پنجاه بز به او بدهید! سردار سپاه که قدری منصف تر بود گفت: به او گله ای هزار تایی بز و مقداری دینار بدهید، تا زندگی خوبی را در بیابان بگذراند. دیگری گفت: او را به دربار آورید و از ملازمان سازید تا از شما راضی شود! در پایان؛ شاه از صدراعظمش که مردی منصف و اندیشمند بود، پرسید رای شما چیست؟ وی پاسخ داد: بگذارید تا من نظر ندهم، شاه گفت: سخنان شما معمولاً راهگشا است بگویید تا بشنویم. ناگزیر؛ صدراعظم گفت: امکان جبران این محبت و مهربانی برای شاه مقدور نیست! شاه گفت چگونه ؟ صدراعظم گفت: آن عرب کریم و سخاوتمند، هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد و پیشکش شاه کرد! درست است؟ شاه گفت: آری همین گونه است که میگویی! صدراعظم گفت: انصاف آن است که شما نیز هر چه دارید در طبق اخلاص نهید و پیشکش او کنید، تا محبت و مهربانی او جبران شود! بنابراین؛ هر مقدار از هر چه دارید، به او ببخشید، جبران محبت او نشدهاست! پس بهتر است نام این دلجویی را جبران محبت ننهیم!(1) با توجه به داستان گذشته، به این روایت ها توجه نمایید : 1-عن الامام الصادق: علیهالسلام انه قال: ان الله تعالی یوم عرفة ینظر الی زوار الحسین علیه السلام" فیغفر لهم ذُنوبهم و یَقضی لهُم حوائجهم قبل ان ینظر الی اهل الموقف بعرفة. از امام صادق علیه السلام نقل شدهاست که فرمود: بدرستیکه خدای تعالی در روز عرفه نخست به زائران حرم امام حسین علیه السلام نظر میکند، سپس به حاجیانی مینگرد که در صحرای عرفه برای رضای خدا وقوف نمودهاند.(2) 2-عن الامام الصادق علیه السلام قال: إِذَا کَانَ یَوْمُ عَرَفَةَ نَظَرَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَى زُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ ارْجِعُوا مَغْفُوراً لَکُمْ مَا مَضَى وَ لَا یُکْتَبُ عَلَى أَحَدٍ مِنْکُمْ ذَنْبُ سَبْعِینَ یَوْماً مِنْ یَوْمِ یَنْصَرِفُ. از امام صادق علیه السلام نقل شدهاست که فرمودند: وقتی که روز عرفه میشود، خداوند تعالی به زوار قبر حسین علیه السلام نگاه کرده میفرماید: برگردید که گناهان گذشته شما بخشیده شد و از روزی که از زیارت سید الشهداء علیه السلام برمیگردید، گناه هفتاد روز شما نوشته نمیشود.(3) مطابق مضمون این روایت، احادیث دیگری، نیز در کتابهای مختلف، موجود است که ما به این دو روایت، بسنده نمودهایم، به نظر میرسد ،یکی از حکمت های عارفانه ای که می توان بر این فضیلت و این کرامت، که مخصوص اباعبد الله الحسین علیه السلام است، برشمرد،مشابه همان داستانی است که ذکر آن گذشت . شرح این ماجرا این است: باید توجه داشت که بهترین انسان در روزگار خود، یعنی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، همه هستی خود و قیمتی ترین داشته های خود را برای خشنودی پروردگار جلیل، پیشکش درگاه او نموده است! چرا میگوییم او بهترین انسان در زمان خود است؟ پاسخ این است که ایشان، دومین پیشوای شیعیان، دارای مقام عصمت، با تقواترین انسان در زمان خود، حکیم ترین انسان زمان خود، تیزبین ترین و نکته سنج ترین انسان، کریمترین انسان، دانشمندترین انسان، خداجوترین عالم ربانی و آقای جوانان اهل بهشت است و مضافاً از جهت حسب و نسب فرزند امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام و فاطمه زهراءسلام الله علیها سرور بانوان عالم است و همچنین سبط گرامی پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و خدا تمام هستی چنین انسانی، از جان و همسر و خواهر و مال و فرزند و... را به عنوان قربانی درگاه خویش، پذیرفتهاست، پس گزاف نیست اگر پادشاهی خویش بر ملک و ملکوت را به او عطا نماید. بنابراین "خداوند جلیل" موهبتی به او ارزانی داشته، که بخشی از آن، توجه به زائران اوست! چه در روز عرفه، پیش از آنکه نگاه کند به حاجیان صحرای عرفات و چه در تمام روزها. شایان ذکر است؛ هرگامی که انسان برای حضرت اباعبد الله الحسین علیه السلام بردارد ، هزاران برابر برای او در دنیا و آخرت، جبران میشود. در همین راستا به احادیث زیر توجه نمایید و ملاحظه کنید که افزون بر اینکه زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام توفیقی است وصف ناشدنی، گناهان شما نیز با زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام پاک میشود و همچنین خانه های زیبای بهشت، جایگاه زائران اباعبدالله الحسین علیه السلام است . 1- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الامام الصادق علیه السلام قَالَ: مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ فِی کَرَامَةِ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ فِی شَفَاعَةِ مُحَمَّدٍصلی الله علیه و آلهفَلْیَکُنْ لِلْحُسَیْنِ زَائِراً یَنَالُ مِنَ اللَّهِ أَفْضَلَ الْکَرَامَةِ وَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ لَا یَسْأَلُهُ عَنْ ذَنْبٍ عَمِلَهُ فِی حَیَاةِ الدُّنْیَا وَ لَوْ کَانَتْ ذُنُوبُهُ عَدَدَ رَمْلِ عَالِجٍ وَ جِبَالِ تِهَامَةَ وَ زَبَدِ الْبَحْرِ إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام قُتِلَ مَظْلُوماً مُضْطَهَداً نَفْسُهُ وَ عَطْشَاناً هُوَ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ. از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: کسی که اراده کرده در کرامت الهی در روز قیامت قرار گیرد و در شفاعت محمد صلی الله علیه و اله جای داشته باشد، پس زیارت کننده ابا عبدالله الحسین علیه السلام باشد، با فضیلت ترین کرامتها و بهترین ثوابها از طرف خداوند به او هدیه میشود و در زندگی دنیا، از گناه او سوال نمی شود. اگر چه عدد گناهان او به تعداد ریگهای انبوه وکوههای مکه و کفهای دریا باشد(چنانچه حق کسی را ضایع نکرده باشد و حق الناسی به گردن او نباشد) بدرستی که حسین بن علی علیه السلام مظلوم کشته شد و ستم شده بر او در حالی که او و خانواده اش تشنه بودند.(4) 2- عن الامام الرِّضَا علیه السلام فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ: یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ وَ لَا ذَنْبَ عَلَیْکَ فَزُرِ الْحُسَیْنَ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِیَّةَ فِی الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و اله فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلُ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقُلْ مَتَى ذَکَرْتَهُمْ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً. از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمودند: ای پسر شبیب، اگر خوشحال میشوی که ملاقات کنی خداوند را و گناهی برتو نباشد، پس حسین علیه السلام را زیارت کن. ای پسر شبیب، اگر دوست داری که در خانه های (زیبای) ساخته شده در بهشت با نبی اکرم صلی الله علیه و اله باشی پس قاتلین حسینعلیه السلام را لعن کن. و اگر خوشحال میشوی برای تو مثل ثواب شهدایی که با حسین علیه السلام بودند. پس وقتی که یاد کنی آنها را بگو: ای کاش با شما بودم، و رستگار میشدم رستگار شدنی بزرگ.(5) پینوشت ها: ______________________________ 1-مضمون این داستان در کتاب "زینة المجالس" مجدی، آمده است 2-کتاب عوالی اللیالی، ج 4، ص 83 3-کتاب وسائل الشیعة ، ج 14 ، ص 463 4-کتاب بحارالانوار، ج 98، ص 27 5-وسائلالشیعة ، ج 14، ص 417 نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 3:41 صبح
| نظر بدهید
عزاداری امام حسین علیه السلام مقوله ای الهی - انسانی است و سرشتی دوگانه دارد که آمیخته از سنت الهی و سنت بشری است. که در این مقاله بدان دست مییابیم. 1- عزاداری از نگاه عقل هر مقوله ای و پدیده ای در کهکشان دانش بشری، برای ماندگاری، به سنجش در ترازوی عقل، تحکیم مبانی عقلانی و به دیگر سخن، توسعه و تقویت ظرفیت برهان پذیری آن نیاز دارد. حال آیا عزاداری امام حسین علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلاماین استحکام عقلانی را دارد یا نه؟ آیا میتوان با برهان های عقلی، به تبیین آن پرداخت یا آن که تنها با مقولاتی فراعقلانی چون عشق، قابل شرح است؟ از نگاه ما، اساس عزاداری حسینی و هسته مرکزی آن، کاملاً قابلیت برهان پذیری و تبیین عقلانی را دارد. از بدیهیات عقلی آن است که انسان در سوگ عزیزانش، به حزن و اندوه مینشیند و در فراق آنان، گریان و نالان میشود. رفتار هر انسان آراسته به اخلاق انسانی، هنگام از دست دادن یار، عزیز و بزرگی چنین است. درست به همان شکل که آدم بر هابیل، یعقوب بر یوسف، پیامبر صلی الله علیه وآله بر حمزه و... گریستند. حال هر چه مقام و عظمت شخصیت از دست رفته والاتر باشد، شیوه های بیان این سوگمندی بیشتر و پررنگتر میشود و صورتی عقلانی پیدا میکند. ممکن است این پرسش پیش آید که در سوگ بزرگان و نزدیکان تازه از دست رفته نیکوست، ولی آیا این که پس از هزار و چهارصد سال، هنوز بر کسی چون حسین به علی علیهما السلام بگرییم نیز زیبنده و رواست؟ پاسخ این پرسش آن است که تشیع، مکتب امامت است و امامت، بر پایه ارتباط قلبی و عاطفی امت و امام استوار شدهاست. حال اگر این ارتباط قلبی و عاطفی، آن گونه عمیق است که پس از هزار و چهارصد سال نیز با ذکر و یادآوری مظلومیت امامی چون حسین بن علی علیهما السلام، اشک در چشمان شیعه پیرو او حلقه میزند، می توان آن را غیر عقلانی خواند و به ملامتش پرداخت؟ عزاداری به عنوان وجوب شکر این استدلال، استدلالی است که عزاداری را به دلیل سپاسگزاری از حسین بن علی علیهما السلام، لازم میداند. از منظر عقلی، قدردانی و سپاسگزاری از خدمات دیگران و کارهای نیک آنها نیکو و لازم است و چنان چه این خدمت فداکارانه و ایثارگرانه هم باشد، شکر و سپاس، لزوم بیشتری پیدا مییابد. از این رو، امام حسین علیه السلام که در راه عظمت اسلام، زنده نگه داشتن قرآن و حمایت از مسلمانان به قیام پرداخته و همه چیز را در این راه تقدیم کرده، شایسته سپاس است. بنابراین، گرامی داشت یاد و راه او و ابراز احساسات به ساحتش، کم ترین و کوچک ترین کاری است که میتوان انجام داد. 2- عزاداری از دیدگاه قرآن و سنت با نظری به آیات و روایات روشن میشود که عزاداری و برپایی مجالس عزا نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاری با مبانی دینی ما ندارد، بلکه از مصادیق شعائر الهی، مودّت و محبّت به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و مبارزه با ظلم و ستم میباشد که در قرآن به آنها سفارش شدهاست. نمونه عینی گریه در قرآن کریم، گریه حضرت یعقوب علیه السلام در فراق یوسف است، که بنا بر نقل زمخشری هفتاد سال گریه کرد و پاداش آن گریهها برابر با پاداش هفتاد شهید میباشد. البته این گریه که پاداش دارد از باب گریه پدری در فراق فرزندش نیست. بلکه از این جهت است که یوسف نبی بعد از خودش بود. و حضرت یعقوب در فراق یک نبی گریه میکرد. بنابراین عزاداری و گریه در مصائب برگزیدگان الهی و اهل بیت علیهم السّلام مورد تأیید روایات بوده و ممدوح قرآن کریم و در قرآن و روایات هیچگونه نهی و مذمتی از آن نشدهاست. اما در سنت، مجموعه روایات، رفتارها و تقریرهای پیامبرذو امامان علیهم السلام بسیار دیده میشود . نسایی از جابربن عبدالله انصاری نقل میکند که هنگام شهادت پدرم در جنگ احد، من بر پدرم میگریستم و مردم مرا از گریستن نهی میکردند، ولی از پیامبر صلی الله علیه وآله نهی ای ندیدم.(1) سنن نسائی نیز روایتی را آورده که در آن، بر منع نکردن پیامبراکرم صلی الله علیه وآله از صیحه و گریه زنان، تصریح شده است.(2) 3- عزاداری امام حسین علیه السلام در روایات شیعی در روایات شیعی و از زنان اهل بیت علیهم السلام، سخنان فراوانی نقل شده که بر توصیه ایشان بر گریستن و عزاداری بر امام حسین علیه السلام دلالت دارد. حضرت رسول صلی الله علیه وآله در مکان های متعددی بر فرزندش حسین علیه السلام گریستهاست. در روز ولادت حسین علیه السلام، آن حضرت در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند و سپس فرزندش را در دامنش نهاد و گریست.(3) روایاتی در خصوص پیامبراکرم در مورد گریستن بر امام حسین علیه السلام فراوان یافت می شود.(4) گریستن امام علی علیه السلام هنگام عبور از کربلا در جریان جنگ صفین نیز به صورت متواتر نقل شدهاست.(5) از امام صادق علیه السلام روایت شدهاست که حضرت زهرا علیها السلام بر مصیبت فرزندش حسین علیه السلام می گریست.(6) درباره گریستن، عزاداری و مجلس به پا داشتن امام صادق علیه السلام میفرماید: کسى که قطره اشکى درباره ما بریزد، بخاطر خونى که از ما ریخته شده و یا حقى که از ما غصب شدهاست و یا آبرویى که از ما هتک شدهاست و... خداوند در قبال این اشک سالیان دراز او را در بهشت جاى مىدهد.(7) از امام کاظم علیه السلام نیز اخبار و گزارش های زیادی پیرامون این مسأله بیان شدهاست. این همه روایات، بیانگر حزن و اندوه امامان در مصیبت حسین علیه السلام است.(8) پس از آنجا که گفتار، کردار و تأیید عمل دیگران از سوی آن بزرگواران حجت است، تمسک به شیوه رفتار آنها لازم خواهد بود. البته شایان ذکر است که گریستن بر مصائب امام حسین علیه السلام توسط مادر و پدر و جد ایشان به خاطر نسبت بین آنها نیست. بلکه از این جهت است که حسین علیه السلام کیست؟ مقام ایشان مدنظر بوده و مصیبتی که برسر ایشان وارد شد. این که بر سر امامی این مصائب وارد شود سوز و درد و گریه و سوگواری دارد. آری گریه و خنده از عوارض وجودى انسان است، که بسیارى از حالات روحى و درونى انسان در این دو، بروز و ظهور پیدا مىکنند و فطرت انسان بر این نهاده شده که در هنگام از دست دادن محبوب، اندوهگین و در هنگام شادى آنها، خشنود مى شود.(9) و غالباً این اندوه و شادى باعث بروز گریه و خنده مى شوند و دین مبین اسلام که قوانین آن با فطرت مطابق است، (10) بر این امر صحّه گذارده و پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله و صحابه ایشان به خاطر از دست دادن عزیزان خود غمگین مىشدند و گریه مىکردند که موارد متعددِ آن در متون شیعه و اهل سنت نقل شده، از جمله گریه پیامبرصلی الله علیه وآله براى پسرش ابراهیم،(11) یا براى فاطمه بنت اسد.(12) حال اگر ما شیعیان در مصیبت ائمه اطهارعلیهم السلام عزادارى و گریه مىکنیم به این دلیل است که آنان محبوب ما هستند و تار و پود وجودمان، با عشق و محبّت آنان عجین شده و این اظهار محبت در حقیقت اداء حق رسالت است چرا که پیامبر صلی الله علیه وآله در ازاى رسالت و هدایت گرى خویش، فقط مودتِ ذى القربى را طلب نموده و با توجه به این که خودِ اهل سنت گفتهاند که منظور از قربى فاطمه(علیها السلام)، على(علیه السلام) و فرزندان اوست.(13) و محبّ واقعى کسى است که در شادى آنان مسرور و در مصیبت آنان اندوهگین باشد و این اختصاص به زمان رسول اللّه صلی الله علیه وآله ندارد، بلکه براى تمام زمان ها و کل مسلمانان ثابت است و هر مسلمانى در هر کجا و هر زمان موظّف به اداء حق رسالت میباشد . پی نوشت: __________________________________ 1- سنن نسائی / شرح جلال الدین سیوطی / ج 3 / ص 318 2- همان 3- علامه مجلسی / ج 43 / ص 239 4- امالی صدوق / شیخ صدوق / ص 116 5- وقعه الصفین / نصر بن مزاحم منقری / تحقیق عبد السلام هارون / ص 140 6- کامل الزیارات / ابن قولویه / ص 82 7-بحارالانوار، ج 44، ص 279 به نقل از امالی شیخ مفید: ص 175 ح 5 8- امالی صدوق / ص 118 9- صحیح بخاری / ج 2 / ص 442 ؛ کنز العمال / حسام الدین متقی هندی / ج 15 / ص 731 ـ 733 10- جعفر سبحانى / بحوث قرآنیه فى توحید و الشرک (مؤسسه امام صادق(علیه السلام) / ص 140 11-سوره روم آیه 30 12- صحیح مسلم /ج 4 / ص 1808 13- سوره شوری، آیه 23. (قل لا اسئلکم علیه اجراً الا الموده فى القربى) در تفسیر این آیه: حاکم نیشابورى / مستدرک على الصحیحین / ج 3 / ص 108 نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 3:39 صبح
| نظر بدهید
شناسایی مردم شام شام و نواحى آن که معاویه قریب چهل سال بر آن تسلط داشته و اهالى آن عموما تازه مسلمان بودند و از روزى که از مسیحیت به اسلام گرویدند جز خاندان ابوسفیان و دست نشاندههاى آنان که در این منطقه حکومت مىکردند کسى را نمىشناختند، لذا اسلام مردم شام، اسلامى بود که بنى امیه به آنها تعلیم کرده بودند! به همین جهت آنقدر بر اهل بیت علیهم السلام در شام سخت گذشت که وقتى ظاهرا از امام سجاد علیه السلامسؤال کردند که در این سفر در کجا به شما سختتر گذشت؟! در پاسخ فرمود: الشام! الشام، الشام . البته در میان اهالى شهرهاى شام افرادى علاقمند به خاندان پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلاموجود داشتهاند که با طرفداران بنى امیه و احیانا با حاملان سر مقدس امام حسین علیهالسلام برخورد کرده و درگیر شدهاند، ولى تعداد آنها نسبت به مخالفان بسیار ناچیز بوده است! شواهد بر این مدعا زیاد است از جمله وقتى کاروان اسیران را به در مسجد شام آوردند، پیرمردى شامى جلو آمد و گفت: خدا را سپاس مىگویم که شما را کشت و نابود کرد!! و یزید را بر شما مسلط ساخت! و شهرها را از مردان شما رهایى بخشید!! امام سجاد علیهالسلام به او فرمود: اى پیرمرد! آیا قرآن خواندهاى ؟ گفت: آرى! فرمود: آیا این آیه را خواندهاى؟! «قل لا اسئلکم علیه اجرا" الاَ المودة فى القربى.»(1) پیرمرد گفت: آرى تلاوت کردهام! امام سجاد علیهالسلام فرمود: ما قربى هستیم؛ اى پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کردهاى؟! «واعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى.»(2) گفت: آرى! امام سجاد علیه السلام فرمود: قربى ما هستیم؛ اى پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کردهاى؟! «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.»(3) آن پیرمرد گفت: آرى! امام سجاد علیه السلام فرمود: اى پیرمرد! ما اهل بیتى هستیم که به آیه تطهیر اختصاص داده شدیم! راوى مىگوید: آن پیرمرد سکوت کرد و از آن سخنی که گفته بود، پشیمان شد، آنگاه رو به امام کرد و گفت: تو را بخدا سوگند! شما همان خاندان هستید!؟ حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام فرمود: به خدا طهارت هستیم و به حق جدمان رسول خدا ما همان خاندانیم. آن پیرمرد گریست و عمامه خود را از سر بر گرفت و سر بسوى آسمان برداشت و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محمد خواه از انسیان باشند و یا از جنیان به درگاه تو بیزارى مىجویم، سپس به حضرت عرض کرد: آیا براى من توبه و بازگشتى وجود دارد؟ امام علیهالسلام فرمود: آرى! اگر توبه کنى خدا بر تو ببخشاید، و تو با ما خواهى بود. آن پیرمرد گفت: من از آنچه گفته و کردهام، توبه مىکنم. راوى مىگوید: خبر توبه آن پیرمرد به یزید بن معاویه رسید و دستور داد تا او را بکشند!(4) سید ابن طاوس رحمه الله روایت کرده که چون اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله را با سر مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام از کوفه تا دمشق سیر دادند چون نزدیک دمشق رسیدند جناب ام کلثوم علیها السلام نزدیک شمر (ملعون) رفت و به او فرمود مرا با تو حاجتی است، گفت حاجت تو چیست؟ فرمود اینک شهر شام است، چون خواستی ما را داخل کن که سرهای شهدا را از بین محامل بیرون ببرند و جلو تر ببرند تا مردم به تماشای آنها مشغول شوند و به ما کمتر نگاه کنند چه ما رسوا شدیم از کثرت نظر کردن مردم به ما. شمر (ملعون) که مایه هر شر و شقاوت بود چون تمنای او را دانست برخلاف مراد او میان بست، فرمان داد تا سرهای شهدا را بر نیزهها کرده و در میان محامل و شتران حرم بازدارند و ایشان را از همان دروازه ساعات که انجمن رعیت و رعایت بود در آوردند تا مردم نظاره بیشتر باشند و ایشان را بسیار نظر کنند. دیدههای سهل بن سعد الساعدى(5) سهل مىگوید: به سوى بیت المقدس حرکت کردم تا به دمشق رسیدم، شهرى را دیدم با رودخانههاى پر آب و درختان انبوه که بر در و دیوار آن پردههاى دیبا آویخته شده بود و مردم شادى مىکردند، و زنانى را دیدم که دف و طبل مىزدند!! با خود گفتم براى شامیان عیدى نیست که ما ندانیم! پس گروهى را دیدم که با یکدیگر سخن مىگفتند، به آنان گفتم: براى مردم شام عیدى هست که ما از آن بى خبریم؟! گفتند: اى پیرمرد! گویا تو مردى اعرابى و بیانگردى ! گفتم: من سهل بن سعدم که محمد صلى الله علیه و آله را دیدهام. گفتند: اى سهل! تعجب نمىکنى که چرا آسمان خون نمىبارد؟ و زمین ساکنان خود را فرو نمىبرد؟! گفتم: مگر چه روى داده است؟! گفتند: این سر حسین فرزند محمد علیهماالسلام است که از عراق به ارمغان آوردهاند! گفتم: واعجبا! سر حسین علیهالسلام را آوردهاند و مردم شادى مىکنند؟! از کدام دروازه آنان را وارد مىکنند؟ آنان اشاره به دروازهاى نمودند که آن را باب ساعات مىگفتند. در آن هنگام که با آن افراد سرگرم گفتگو بودم، دیدم که پرچمهایی یکى پس از دیگرى نمایان شد، ابتدا سرى نورانى و زیبا را بر سر نیزه دیدم احساس کردم مىخندد و آن سر مبارک حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام بود، سپس سوارى را دیدم که نیزهاى در دست داشت و سر مبارک امام حسین علیهالسلام بر آن قرار داشت! و آن سر از نظر صورت، شبیهترین مردم به رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، و شکوه و عظمتى فوق العاده داشت و نور از او مىتابید، محاسنش حاکى از پیرى بود اما خضاب شده بود، در حالى که لبخندى بر لبان مبارکش داشت چشم به سوى شرق دوخته بود، و باد محاسن شریفش را به چپ و راست حرکت مىداد، گویى امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام بود. و آن نیزه را مردى به نام عمرو بن منذر در دست گرفته و پیش مىآمد. امکلثوم را دیدم که چادرى بسیار کهنه بر سر گرفته و روى خود را بسته بود. بر امام زین العابدین و اهل خاندان او سلام کرده خود را معرفى نمودم، گفتند: اگر میتوانى چیزى به این نیزهدار که سر امام را مىبرد، بده تا جلوتر برود و در اینجا نایستد! که ما از نگاه مردم در زحمتیم! رفتم و یکصد درهم به آن نیزهدار دادم که شتاب کند و از بانوان دور شود؛ کار بدین منوال بود تا سرها را به نزد یزید بردند.(6) پی نوشت: ________________________________ 1- سوره شورى:23. 2- سوره انفال: 41. 3- سوره احزاب: 33. 4- بحار الانوار 45/129 ؛. 5- الاستیعاب، ج 2، ص664 6- قمقام زخار 556. نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 3:36 صبح
| نظر بدهید
حالا چهل روز است که مرثیه هامان را در کوچه هاى داغ، مکرر مىکنیم. چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را سر بر شانه هاى آسمان مىگرییم. «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کردهاى». از کربلا تا شام و از شام تا کربلا، حکایت سرهاى جسور شماست که شمشیرها را به خاک افکند. من از روایت خونابه و خنجر مىآیم؛ از شعله هاى به دامن نشسته و فریادهاى بىیاورى. امروز، اربعین خورشید است. نگاه کن چگونه پرندگان، بر شاخه هاى درختان روضه مىخوانند؛ چگونه ابرها، فشرده فراقى عظیم، پهنه زمین را مىبارند! رفته اید و پس از شما، جاده ها، اسیر زمستانى همیشگىاند. پرواز ناگهان شما آتشى است که هرگز فرو نمىنشیند. آری! زخم عاشورا همیشه تازه است، پاییز را دیدهاى، چگونه نوباوگان تابستان را به زمین مىریزد و سر و روى جهان را به زردى مىنشاند؟! اکنون دیرى است که پروانه هاى هاشمى مان را شعله هایى یزیدى، بر تپه هاى خاکستر فرو ریختهاند. دیرى است که گیسوان کودکى رقیه را بادهاى یغماگر، با خویش بردهاند. زمین، پاییزش را از یاد مىبرد، اما زخم عمیق عاشورا را هرگز. سال ها مىگذرد و ما همچنان سوگ کبوترانى آزاده را بر سینه مىکوبیم. چه خوب که نیست. جاى رقیه خالى. نیست که به هواى بابا، سرتاسر بیابان تفتیده کربلا را بدود و «بابا بابا» بگوید. نیست که روى خاک تشنه بیفتد و یاد عموى سقا، سینه اش را بخراشد. دخترک نازنین حسین، کبوتر سپید «ارجعى» را زودتر از دیگران دید و به دنبالش پرید... و چه خوب! حالا که کاروان، به نقطه صفر زمین برگشته، نیست که از غصه نبودن بابا، دوباره دق کند! چه خوب که نیست تا صداى ناله زمین و زمان را بشنود و دوباره آتش به جان شود! در آغوش مزار جدّش وقتى به مدینة النبى رسیدیم، مبادا کسى جلوى قافله اسراى کربلا، گوسفندى را سر ببرد! این کاروان، از سفر چهل روزه با سرهاى بریده بر بالاى نى مىآید. نگذار هیچ لاله اى را در رثاى شهدایمان پرپر کنند! سراسر خاک کربلا، پر بود از گلبرگ هاى خونین و پاره اى که از هر سو مرا صدا مى زدند: «اُخَىَّ اُخَىّ». اجازه نده کسى بر سر و رویش خاک بریزد؛ هنوز باد، گرد و خاک کوچه هاى کوفه و شام را از سر و روى زنان و کودکان عزادار نربودهاست. این صورت هاى کبود و دست هاى سوخته، نیازى به گلاب افشانى ندارند؛ هنوز اربعین گل هایى که با تشنه کامى بر خاک و خون افتادند، نگذشته است. بگو پاى برهنه به استقبال مان نیایند؛ این کاروان پر است از کودکانى که پاى پرآبله دارند. سفارش کن شهر را شلوغ نکنند و دور و برمان را نگیرند، ما از ازدحام نگاه هاى نامحرم و بیگانه بازگشته ایم. بگذار آسوده ات کنم بشیر! دل زینب علیهاالسلام براى خلوت مزار جدش پر مى کشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سکینه و سجاد علیه السلام و این کاروان داغدار، پیراهن کهنه و خونین حسین علیه السلام را بر سر و روى خویش بنهد و گریه هاى فرو خورده چهل روزه اش را یک سره رها سازد. نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 3:35 صبح
| نظر بدهید
الهی عظم البلاء... دیگر بلا از این بیشتر. خدایا! نمیتوانم مولایم را، تنها، در میان فوج فوج لشگر دشمن ببینم مگر آنکه تو مرا صبر عطا کنی. ... و برح الخفا... عمه جان! به خدا قسم این سر پدرم است که بر نیزه میدرخشد. دیگر همه میدانند ما یتیم شدیم. خود را مهیای اسیری کنید. ... وانکشف القطا... پرده ها افتاده است. نه! پرده های خیام مجال افتادن نیافتند و در آتش کینه دشمن گداختند. پرده از سر بانویی میافتد که امیرالمنین را زینت بود. امان از دل زینب! ... وانقطع الرجا... کاش ما را به شهر جدمان برگردانی! ما اینجا غریبیم. چگونه از اینجا تا شام را پیاده برویم! ای کاش امیدی به دیدار دوباره روی ماهت داشتم. اما حیف! حال سرت را بالا بگیر. میخواهم وصیت مادر را انجام دهم. ... یزید (لعنت الله علیه) آل الله را در خرابه ای اسکان داد. شب ناگهان دید صدای گریه و شیون و ناله به آسمان میرود. پرسید: "چه خبر است؟" سربازانش گفتند: "حسین یک دختر سه ساله داشت. گویا خواب پدرش را دیده؛ حال بهانه بابایش را میگیرد و مدام ناله میکند و هر چه به او میگویند که فردا بابایت با هر آنچه دوست داشته باشی میآید، آرام نمیگیرد." یزید (لعنت الله علیه) فکر بِکری به سرش زد. گفت: "آرامش کنید! سرش پدرش را برایش بفرستید تا آرام شود." نمیخواست بچه را آرام کند. قصد قتل او را داشت. پارچه ای بر طشت کشیدند و برای نازدانه آوردند. رقیه (سلام الله علیها) پارچه را کنار زد. گفت: "ما هذا الرأس؟ این سر کیست؟" ...آه... دخترم یعنی سر پدرت را نمیشناسی؟! یعنی هرچه نگاه میکنی، باز هم برایت آشنا نیست؟! مگر چه بر سر بابایت آوردند که حتی دخترش سر پدرش را نمیشناسد؟! ... گفتند: "سر پدرت است." نگاهش را به سر دوخت. سر را بلند کرد. … بابا! چه کسی سرت رو با خونت رنگین کرده؟! بابا! من الذی ایتمنی علی صغر سنی؟! چه کسی من رو درحالیکه فقط سه بهار از عمرم میگذره یتیم کرده. (1) بابا! نمی دانی تا شام با ما چه کردند! نمی دانی در شام با ما چه کردند! بابا! گفته بودی قهر کردن بد است. بابا ولی من از دختر های شامی متنفرم! آخر هر وقت میگفتم من دختر حسین بن علی ام (علیهما السلام). میگفتند: "اسکتی یا بنت الخارجی" (2) ... الا لعنه الله علی القوم الکافرین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون پی نوشت: (1) موسوعه الامام الحسین جلد 6 صفحه 873 (2) موسوعه الامام الحسین جلد 6 صفحه 222 نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 3:33 صبح
|
آرشیو ماهانه خبرنامه آمار کل بازدید: 152988
بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 57
تعداد کل پست ها: 347
دانشنامه عاشورا روزشمار محرم لوگو ما لوگو دوستان دیگر موارد |