سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو دریا
| نظر بدهید

 

دو دریا به هم رسیدند؛ یکی ایستاده بر پا، یکی خوابیده بر بستر. دریای چشمانشان پر از موج شده بود. هر دو دریا، سیلوار اشک می­ ریختند. همین که نگاهشان به هم گره خورد یاد خاطرتشان افتادند.

دوباره قرآن مصداق پیدا کرده بود.

دو دریا به هم رسیدند (1) ؛ یکی ایستاده بر پا، یکی خوابیده بر بستر.

دریای چشمانشان پر از موج شده بود.

هر دو دریا، سیلوار اشک می­ ریختند.

همین که نگاهشان به هم گره خورد یاد خاطراتشان افتادند.

یاد دریای چشمان مادرشان (سلام الله علیها) در همان روزی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دخترش (سلام الله علیها) را از شهادت فرزندش حسین (علیه السلام) با خبر کرد. یاد سوال مادر (سلام الله علیها) که پرسید: "پدر جان! چه زمانی این حادثه روی خواهد داد؟"

و پیامبر (صلی الله علیه وآله) جوابی دادند که گریه بزرگ بانوی عالم (سلام الله علیها) شدیدتر شد: "در زمانی که من، تو و علی (علیهم السلام) نخواهیم بود." (2)

و حالا قرار بود که برادر بزرگ تر هم سیدالشهدا (علیه السلام) را ترک کند.

نمی­ دانم اثر سم، رنگ صورت امام کرامت (علیه السلام) را به رنگی بین زردی و سبزی برده بود یا درد این که برادر کوچکش را تنها می­ گذاشت ؛ که "رنگ رخساره خبر می­دهد از سر درون".

هر چند امام مجتبی (علیه السلام) تنها یک سال از سیدالشهدا (علیه السلام) بزرگ­تر بودند اما برای او نقش برادر، رفیق، پدر و مادر را داشتند و سیدالشهدا (علیه السلام) همه این ها را یکجا از دست می­ داد. چرا که امام رضا (علیه السلام) فرمودند:

"الامام الانیس الرفیق، و الوالد الشفیق، والاخ الشقیق، و الام البره."

"امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر مهربان است." (3)

امام حسین (علیه السلام) بر بالین برادر رفتند و فرمودند: "برادر جان! چه شده که رنگت به سبزی میل پیدا کرده است؟"

اشک­ های امام مجتبی (علیه السلام) بر گونه سرازیر شد و فرمودند: "حدیثی که جدم راجع به من و تو فرموده است، صحیح است."

دو برادر دست بر گردن هم نهادند و گریه ه­ای طولانی کردند.

سپس امام حسین (علیه السلام) از آن حدیث جویا شد.

امام حسن (علیه السلام) فرمودند: "جد بزرگوارم به من فرمود در شب معراج که داخل روضات الجنات شدم و به منزل هاى اهل ایمان مرور کردم با دو قصرى مواجه شدم که خیلى عالى و مجاور یک دیگر و یک نوع بودند، تنها تفاوتى که داشتند، یکى از آنها از زبرجد سبز (نوعی سنگ) و دیگرى از یاقوت قرمز بود. من به جبرئیل گفتم: این دو قصر برای چه کسانی است؟ گفت: برای امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) می­ باشند.

گفتم: اى جبرئیل! پس چرا یک رنگ نیستند؟ دیدم ساکت شد و جوابى نداد. گفتم: چرا تکلم نمى‏ کنى؟ گفت: از شما خجالت مى‏ کشم! گفتم تو را به خدا قسم می­ دهم که مرا از این موضوع آگاه نمائى! گفت: علت سبز بودن رنگ قصر حسن (علیه السلام) این است که مسموم شهید مى ‏شود و در وقت شهادت رنگش سبز خواهد شد .

سبب قرمز بودن قصر حسین (علیه السلام) این است که آن حضرت شهید مى ‏شود و صورتش به وسیله خون قرمز خواهد شد!"

در همین موقع بود که گریه طولانى کردند و حضار هم صدا به ضجه و گریه بلند نمودند. (4)

از آن روز یازده سال گذشت.

و دوباره قرآن مصداق پیدا کرد.

دو دریا دوباره به هم رسیدند.

اما دریای ایستاده اینبار دریای خون بود ...

پی نوشت:

(1) مَرَجَ البَحرَینِ یَلتقیان. (سوره الرحمن، آیه 19)

(2) بحار الانوار، جلد 44، صفحه ی292

(3) کافی، جلد 1، صفحه ی 200

(4) زندگانی حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) ترجمه جلد44، بحارالانوار صفحه ی 156



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 2:19 صبح
تأمّلی در وصیتنامه معاویه و نقش حسین بن علی (علیهما السلام) در آ
| نظر بدهید

 

معاویه بن ابی سفیان بعد از شماتت های بیشماری که با امیرالمومنین علی (علیه السلام) و فرزند برومندش حسن بن علی (علیهما السلام) بر امر خلافت از خود به نمایش گذاشت و پس از انعقاد صلح نامه با حسن بن علی (علیهما السلام) و تبدیل نمودن خلافت به سلطنت و زیرپا گذاشتن معاهده­ خویش با آن حضرت و زمینه سازی برای به سلطنت رسیدن فرزندش یزید، در آخرین لحظات عمرش نیز از دسیسه چینی و نیرنگ بازی برای استحکام بخشیدن به دوران حکومت بنی امیه دست نکشیده و در مفاد وصیتنامه­ای کلیات برنامه­ سیاست یزید را برای او ترسیم نموده و او را از خطوط و آسیب های احتمالی بر حذر داشته است، در حقیقت وصیتنامه­ معاویه را باید آخرین خدعه­ وی در طول زندگانی او دانست؛ ما در این نوشتار به بررسی وصیتنامه او و موقعیت حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) در متن وصیتنامه که زاییده فکر معاویه بوده خواهیم پرداخت.

 چکیده

معاویه بن ابی سفیان بعد از شماتت های بیشماری که با امیرالمومنین علی (علیه السلام) و فرزند برومندش حسن بن علی (علیهما السلام) بر امر خلافت از خود به نمایش گذاشت و پس از انعقاد صلح نامه با حسن بن علی (علیهما السلام) و تبدیل نمودن خلافت به سلطنت و زیرپا گذاشتن معاهده­ی خویش با آن حضرت و زمینه سازی برای به سلطنت رسیدن فرزندش یزید، در آخرین لحظات عمرش نیز از دسیسه چینی و نیرنگ بازی برای استحکام بخشیدن به دوران حکومت بنی امیه دست نکشیده و در مفاد وصیتنامه­ای کلیات برنامه­ سیاست یزید را برای او ترسیم نموده و او را از خطوط و آسیب های احتمالی بر حذر داشته است، در حقیقت وصیتنامه­ معاویه را باید آخرین خدعه­ وی در طول زندگانی او دانست؛ ما در این نوشتار به بررسی وصیتنامه او و موقعیت حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) در متن وصیتنامه که زاییده فکر معاویه بوده خواهیم پرداخت.

1- نگاه کلی به زندگانی معاویه بن ابی سفیان:

ابوعبدالرحمن معاویه بن صخر بن حرب بن امیه قرشی اموی به مادرش هند دختر عقبه بن ربیعه بن عبد شمسی بوده، وی در سال فتح مکه، اسلام آورد او و پدرش هر دو جزء مؤلفه قلوبهم می­باشند، معاویه را به چهار نفر نسبت داده اند:

الف) عماره بن ولید بن مغیره مخزوعی

ب) مسافر بن ابی عمرو

ج) ابوسفیان

د) و مرد دیگر به نام صباح

او از جانب عمر و عثمان به مدت بیست سال والی شام بوده، و بعد از به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین (علیه السلام)، عَلَم مخالفت با او را برداشت و با بهانه ی خونخواهی از عثمان، جنگ صفین را ایجاد کرد، بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خلافت حسن بن علی (علیهما السلام) با خریدن یاران و اصحاب حسن بن علی (علیهما السلام)، کار را بر او دشوار نمود و او را وادار به صلح کرد و در سن 62 سالگی به خلافت رسید، بعد از رسیدن به خلافت، ولایت کوفه را به مغیره بن شعبه، بصره را به عبدالله بن عامر سپرد و بعد از مدتی هر دو شهر را تحت امر زیاد بن اُبیه در آورد، ابوسعید خدری، عبدالله بن عباس ابودرداد، جریر، نعمان بن بشیر، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر از او روایت نقل می­کردند، و بالاخره در رجب سال شصت هجری، در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات نمود و در مکانی معروف به باب الصغیر به خاک سپرده شد.(1) 

2: متن وصیتنامه­ معاویه بن ابی سفیان:

در میان متون تاریخی، دو نقل از متن وصیتنامه­ معاویه به یزید شده که به دلیل اختلافات موجود در آن، ما هر دو نقل را بنا بر منابع معتبر نقل کرده و سپس به بحث و کنکاش پیرامون تحلیل این وصیتنامه می پردازیم؛

نقل اوّل:

در سال شصت هجری معاویه از فرستادگان بصره که همراه عبیدالله بن زیاد پیش وی آمده بودند، برای پسرش یزید بیعت گرفت و همینکه بیمار شد با یزید درباره آن چند نفر که با وی بیعت نکرده بودند سفارش کرد، و سفارش چنان بود که در روایت عبدالملک آمده: که وقتی معاویه را بیماری مرگ در رسید یزید پسر خویش را پیش خواند و گفت: پسرم، سفر و رفت و آمد را از پیش تو برداشتم و کارها را هموار کردم و دشمنان را زبون کردم و و عرب­ها را به اطاعت تو آوردم و همه را برای تو فراهم کردم و درباره­ این کار بر تو استوار شده بیمناک نیستم مگر از چهار نفر از قریش: حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالله بن ابی بکر، عبدالله بن زبیر. عبدالله بن عمر مردی ست که عبادت او را از پای درآورده و اگر کسی جز او نماند با تو بیعت می­کند؛ امّا حسین بن علی را مردم عراق رها نمی­کنند تا به قیام وادارش کنند، اگر بر ضد تو قیام کرد و بر او ظفر یافتی گذشت کن که خویشاوندی نزدیک دارد و حق بزرگ. اما عبدالرحمن بن ابی بکر کسی است که وقتی ببیند یارانش کاری کرده اند، او نیز چنان می­کند و همه دلبستگی او زن است و سرگرمی، کسی که چون شیر آماده جستن است و چون روباه مکاری می­کند و اگر فرصت به دست آرد جستن می­کند ابن زبیر است، اگر چنین کرد و به او دست یافتی پاره پاره­ اش کن.(2)

نقل دوّم:

وقتی مرگ معاویه فرا رسید و این به سال شصت هجری رخ داد، یزید حضور نداشت، ضحاک بن قیس فهری را نزد خود خواند که سالار نگهبانان معاویه بود به همراه مسلم بن عقبة نزد او رفتند و گفت: وصیت مرا به یزید برسانید و به او بگویید: مردم حجاز را بنگر که ریشه­ی تو اند، هر کسی از آنها که پیش تو آید، حرمتش را نگه دار و هرکس که نیامد او را مراعات نما؛ مردم عراق را بنگر و اگر از تو خواستند که هر روز عاملشان را معزول کنی بکن که به نظر من معزول کردن یک عامل از آن بهتر که یکصد هزار شمشیر بر ضد تو از نیام درآید؛ مردم شام را بنگر که خاصان و نزدیکان تو باشند، اگر از دشمن برای تو حادثه ای رخداد از آن­ها یاری بجوی و چون دشمن را از پیش برداشتی، مردم شام را به دیار خودشان بازگردان که اگر در دیاری جز دیار خودشان اقامت بگیرند، خوی­های دیگر گیرند، از قریشیان بیم ندارم مگر از سه نفر: حسین بن علی، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر. ابن عمر مردیست که کار دین وی را از پای درآورده، حسین بن علی مردیست کم خطر و امیدوارم خدا او را به وسیله ی کسانی که پدرش را کشتند و برادرش را بی کس گذاشتند از پیش بردارد، نسبت بزرگ دارد و حق بزرگ و قرابت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، چنان می­بینم که مردم او را به قیام وا می­دارند، اگر به او دست یافتی گذشت کن که اگر من باشم گذشت می کنم ابن زبیر مکار است و کینه توز اگر سوی تو آمد به او حمله بر، مگر آنکه از تو صلح خواهد، هر چه توانی خونهای قوم خویش را محفوظ دار. (3)

3- تأمّلی در وصیتنامه:

الف)  نگاهی به زندگانی یزید بن معاویه:

ابو خالد یزید بن معاویه بن صخر بن حرب بن امیه، در دوران خلافت عثمان به دنیا آمد.(4) مادرش: میسون بنت بحدل الکلبیه (5)، او از پدرش معاویه حدیث نقل می­کرده و فرزندش خالد و عبدالملک بن مروان از او روایت می­نمودند، هر چند احمد بن حنبل و ذهبی او را دارای اهلیت نقل حدیث نمی­دانستند(6)، نقش نگین انگشتریش « ربنا الله» و قاضی دوران حکومتش ابو ادریس خولانی و حاجب درگاهش خالد یا صفوان بوده است(7)، یزید اولین کسی­ست که اظهار به شرب خمر، نواختن غناء، صید، میمون بازی و سگ بازی نمود(8)، ذهبی به اسنادش از نوفل بن ابی فرات نقل می­کند که نزد عمر بن عبدالعزیز بودم که مردی گفت: امیرالمؤمنین یزید گفت! عمر بن عبدالعزیز دستور داد او را گرفتند و بیست ضربه شلاق به او زدند(9)، در دوران خلافتش: شهات حسین بن علی (علیهما السلام) واقعه حرّة، وفات ام سلمه، خالد بن عرفطه، جرهد الأسلمی، جابر بن عتیک، بریده بن حصیب، مسلمة بن مخلد، علقمه بن قیس، مسروقی و مسور بن مخرمه رویداد(10)، مسعودی  وفات او در 17 صفر المظفر سال 64 هجری در سن سی و سه سالگی ضبط کرده است(11) و در هنگام وفات چهار پسر به نام های معاویه، خالد، ابوسفین و عبدالله برای او برشمرده اند.(12)

ب) در نقل اوّل یک اشکال تاریخی وجود دارد و آن اینکه عبدالرحمن بن ابی بکر در سالهای 53 یا 55 و یا 56 هجری (13)  وفات نموده است، لهذا عادتاً نمی­تواند مخاطب معاویه در متن وصیتنامه قرار گیرد و قول دوّم اعتبار بیشتری از قول اوّل دارد؛ و ما ملاک را در این نوشتار قول دوّم قرار داده ایم.

ج) یزید هنگام وفات پدر در دمشق نبوده و بنابر ضبط تاریخی معاویه سفارشات خود را به ضحاک بن قیس که از مریدان و افراد مورد اطمینان معاویه بود سپرد تا او، این نصایح را به گوش یزید برساند و مقدمات خلافت یزید را خواهم آورد، او نامه ای به سوی یزید نوشت و در آن او را از مرگ پدر مطلع کرد و خود بر معاویه نماز خواند و او را دفن کرد و یزید سه روز بعد از وفات پدر به دمشق رسید.(14) 

د) در فرازی از وصیتنامه معاویه آمده که او، حسین بن علی (علیهما السلام) را مردی کم خطر دانسته! که امید دارد خدا او را به وسیله کسانی که پدرش را از بین بردند و برادرش را تنها گذاشتند {اشاره به مردم کوفه است} از میان بردارد! اما با رجوع به سیره عملی و رفتاری حسین بن علی (علیهما السلام) در دوران یازده ساله­ی امامتش که در زمان خلافت معاویه بوده، خلاف این مطلب ثابت می­گردد، آری حضرت (علیه السلام) در این دوران از هر گونه اقدامی که مخالفت مفاد صلح نامه باشد دوری می­جسته و دلیل آن نیز موقعیت دشواری بوده که شیعیان در آن زمان می­گذرانند و معاویه با نیرنگ و حیله های گوناگونی بر آنها حکومت می­کرد. امّا در مواقع مقتضی و مناسب، دست به افشاگری علیه دستگاه جور و ظالمانه معاویه نیز می­زده است، لهذا در نگاه جامع می­توان عملکرد حسین بن علی (علیهما السلام) را در دوران خلافت معاویه به چند قسمت تقسیم نمود.

عملکرد حسین بن علی (علیهما السلام) در دوران خلافت معاویه

1- مخالفت تلویحی با دستگاه معاویه:

حسین بن علی (علیهما السلام) بر اساس پایبندی بر صلح نامه­ای مقرر شده میان حسن بن علی (علیهما السلام) و معاویه حتی المقدور از مخالفت های آشکار در دوران او سر باز زد امّا این بدان معنا نبود که، امام چشم بر روی کج­روی­ها و بی­دینی های حکومت ببندد و تلویحاً در مواقع گوناگون به عملکرد آنان اعتراض نکند و موضع گیری های امام (علیه السلام) را باید با مقتضای فضای حاکم در آن روز مدینه و سیر تفکراتی مردم آن جستجو کرد، حسین بن علی (علیهما السلام) در مواقعی مردم را به اهتمام داشتن در محبت اهل بیت (علیهم السلام) دعوت می­نمود آنجا که از امام صادق (علیه السلام) نقل گردیده که هیأتی نزد حسین بن علی آمده، عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! یاران ما، نزد معاویه رفتند و ما نزد تو آمدیم، فرمود: در این صورت، من بیش از جایزه­ای که معاویه به آنان خواهد داد، به شما جایزه می­دهم، عرض کردند: فدایت شوم! ما به خاطر دینمان، نزد شما آمده ایم. حضرت (علیه السلام) فرمود: هر که ما را دوست بدارد نه به سبب خویشاوندی و نه به سبب احسانی که به او کرده­ایم، بلکه تنها برای خدا تعالی و پیامبرانش ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما می­آید همچون این دو (و میان دو انگشت سبابه خود جمع کرد (15)، امام (علیه السلام) در این نقل حتی حاضر بودند به افرادی که نزد معاویه نرفته، و محضر او را مقدم داشته اند، پول و جایزه ای بدهند، هدیه برای اینکه شیعیان بدانند که در درب خانه اهل بیت (علیهم السلام) تنها معارف و انوار الهی و علوم وحیانی وجود ندارد بلکه در این خانه نیز می­توان از جهت دنیا متمتّع شد و این درسی است که حضرت (علیه السلام) به زعمای شیعه دادند که هزینه کردن برای تألیف قلوب شیعیان و هم کیشان خود نیز کاری نیکو و پسندیده است نه اینکه تنها برای کسانی باشد که قصد داریم آنها را به اسلام دعوت نماییم، حسین بن علی (علیهم السلام) در مواقعی دیگر از این نوع تاکتیک، شیعیان خویش را دعوت به صبر نموده و از آنها خواسته که تا مرگ معاویه خویشتنداری نمایند، بلاذری (279 هـ) در نقلی می­آورد که حسین بن علی (علیهما السلام) در پاسخ به نامه­ی بنی جعده که او را به قیام دعوت کرده بودند، می­نویسد: اکنون حرکتی نکنید و از آشکار شدن، دوری نمایید و خواسته خود را پنهان دارید و تا (معاویه) فرزند هند زنده است، از اقدام نابجا بپرهیزید، اگر او مُرد و من زنده بودم، نظرم به شما خواهد رسید ان شاءالله.(16)

2- تصریح امام (علیه السلام) به پایبندی بر صلح نامه

حسین بن علی (علیهما السلام) به دلیل اینکه فضای آن دوران را برای اعمال هر گونه مخالفت صریح و بی­پرده با معاویه را به صلاح امت مسلمان و به خصوص شیعیان که جنگهای گوناگون جمل، صفین، نهروان و وقایع دوران حسن بن علی (علیهما السلام)، قوای آنان را تحلیل برده و خطر اضمحلال آنان توسط دستگاه حاکم نیز وجود داشت، نمی­دانستند و آگاهی به این نکته که جاسوسان و خبرچینان معاویه او و تحرکات او را زیرنظر دارند و به دلیل موقعیت اجتماعی و انتصابی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در میان مسلمین از جایگاه ویژه و مهمی برخوردار بود، لذا این مطلب را به خوبی می­دانست که کوچکترین حرکت مخالف گرایانه او ممکن است که چه تبعات سختی بر شیعیان وارد سازد لهذا در بسیاری از موارد شیعیان را از عملکردی علنی بر حذر می­داشت و مفاد صلح نامه را خاطرنشان می­کرد و حتی هنگامی که معاویه از عملکرد آن حضرت واهمه دارد، امام (علیه السلام) به او تضمین می­دهد که مخالف با صلح نامه کاری نکند، البته دقت به این نکته خالی از وجه نیست که دستگاه حاکم از عملکرد و مخالفت علنی و مسلحانه امام (علیه السلام) نسبت به آنان واهمه داشتند و الاّ از مطالبی که ذکر شد و یا اخباری که نقل خواهیم کرد فهمیده می­شود که گاهاً امام (علیه السلام) در مواردی با شخص معاویه و در حضور او و یا در حضور حاکمان مدینه مخالفت­هایی را انجام می­داده، اما چون این گونه مخالفت­ها از باب دعوت عمومی شیعیان به قیام  علیه آنان نبود ؛ لهذا دستگاه حاکم با نگاه تسامح از کنار آن می­گذشتند بخصوص جایگاه ویژه­ای که حسین بن علی (علیهما السلام) در میان مسلمین داشت مانع از برخورد شدید و علنی با او می­شده هر چند می­توانستند او را همچون برادر بزرگوارش به زهر جفا به شهادت برسانند اما افشاگری­های امام (علیه السلام) در باب شهادت آن امام همام (علیه السلام) راه را نسبتاً برای دست زدن به این گونه عملکردها بست، در اینجا به اخباری که امام (علیه السلام) تصریح به پایبندی به مفاد صلح نامه دارند اشاره خواهیم کرد:

ابن قتیبه دینوری نقل کرده، حسین بن علی (علیهما السلام) در جواب نامه ی معاویه امام را متهم به کارهای ناشایست (بر خلاف حکومت اموی) نموده بود، فرمودند: امّا آنچه از من به تو رسیده، آن را چاپلوسان سخن چین و تفرقه افکن به تو گفته و گمراهان از دین برگشته، دروغ بافته­اند. من نه سر جنگ با کسی دارم نه سر ناسازگاری.(17) 

بلاذری نقل نموده که حسین بن علی (علیهما السلام) در جواب نامه ی بنی جعده که او را به قیام دعوت کرده بودند، فرمودند: امیدوارم، هم رأی برادرم در صلح و هم رأی من در نبرد با ستمگران، راست و درست باشد، اکنون حرکتی نکنید و از آشکار شدن، دوری نمایید و خواسته خود را پنهان دارید.(18)

این فراز از سخنان امام که فرمودند: "رأی برادرم در صلح و هم رأی من در نبرد با ستمگران" دلیل بر اختلاف میان این دو امام همام (علیهما السلام) نیست، بلکه بر این نکته دلالت دارد که هر امام به مقتضای مصلحت جاری در جامعه تصمیمی را اتخاذ می نماید، یکی صلح و دیگری قیام.

3- مخالفت علنی حسین بن علی (علیهما السلام) با معاویه

حسین بن علی (علیهما السلام) هرچند در دوران خلافت معاویه، بر طبق مصالح عمومی جامعه و عدم وجود شرایط لازم برای قیام و از بین رفتن نیروی شیعه، بر مواضع سیاسی برادرش حسن بن علی (علیهما السلام) که همان صلح بوده پایبند بود، ولکن در بعضی از موارد از باب وظیفه امامت و رهبری که از جانب خداوند بر عهده ایشان بود، معاویه و زمامداران او مردم را از کژی و کج­روی برحذر داشته و آن ها را به راه مستقیم و الهی دعوت می­نمود:

طبرسی از موسی بن عقبه نقل نموده که روزی حسین بن علی (علیهما السلام) در مقابل معاویه به منبر رفت و فرمود: ما، حزب پیروز خدا و نزدیک ترین عترت رسول خدا و خاندان پاکیزه سرشت اوییم، ما یکی از آن دو گوهر گران­بهایی هستیم که رسول خدا ما را همسان کتاب خدا قرار داد، کتابی که در آن بیان روشن هر چیز است و هیچ باطلی از پیش و پس آن به سویش نیاید و در تفسیر خود بر ما تکیه دارد و تأویل خود را از ما دریغ نمی­کند، بلکه ما از پی حقایق آن روانیم و به آنها می­رسیم، از ما پیروی کنید که پیروی ما واجب است، زیرا پیروی ما به پیروی خدا و رسولش پیوسته است. خدای متعال فرمود: خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را اطاعت نمایید، پس هر گاه در امری اختلاف نظر یافتید، آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید.(19)

شوشتری در احقاق الحق نقل می­نماید که بار دیگری در مجلس معاویه فرمود: من، فرزند آب آسمان و ریشه های خاک نمناکم، من فرزند کسی هستم که در بزرگواری برجسته و شرافت والا و نیکنامی دیرین خانوادگی، بر همه اهل دنیا سرور است. من فرزند کسی هستم که خشنودی او، خشنودی خدای رحمان و خشم او، خشم خدای رحمان است. سپس رو به معاویه کرد و فرمود: آیا پدر تو، همچون پدر من است؟ آیا پیشینه ی تو همچون پیشینه ی من است؟ اگر بگویی: نه، شکست خورده ای و اگر بگویی آری، دروغ گفته­ای. معاویه گفت: گفته تو، درست نیست. فرمود: حق، روشن و آشکار است و راه آن، کژی ندارد و خردمندان آن را می­شناسند.(20) 

بلاذری از عتبی نقل کرده که: ولید بن عتبه، مردم عراق را از دیدار حسین بن علی (علیهما السلام) بازداشت، حسین (علیه السلام) فرمود: ای ستمگر به خویش و نافرمان خدا! چرا میان من و مردمی که حق مرا می­شناسند و تو و عمویت از آن بی­خبرید، مانع می شوی؟ ولید گفت: کاش بردباری ما، نادانی دیگران را به سوی تو، فرا نمی­خواند، تا دست تو آرام است، گناه زبانت بخشوده است، آن را نلرزان که تو را می­لرزاند، اگر خبر داشتی که پس از ما چه می­شود، ما را دوست داشتی، همانگونه که دشمن داری.(21) 

ابن قتیبه دینوری نقل می­کند که حسین بن علی (علیهما السلام) در جواب نامه معاویه نوشت: آیا این تو نبودی که عمرو بن حمق را که پرستش خدا چهره­اش را فرسوده بود کُشتی؟ پس از آنکه چنان پیمان­هایی دادی که اگر آهوان آن را در می­یافتند، از  فراز کوهها به زیر می­آمدند؟ آیا تو نبودی که در اسلام، ادعای زیاد بن ابیه را کردی و او را فرزند پدر خود، ابوسفیان پنداشتی؟ با اینکه رسول خدا حکم فرموده که: فرزند، از آنِ شوهر و برای زناکار، سنگسار است.(22)

هـ) معاویه در فرازی از وصیتنامه­ی خود، پیش بینی درستی از اوضاع عراق ارائه می­دهد و می­گوید: «چنان می­بینم که مردم عراق او را به قیام وا می­دارند».

این تحلیل معاویه هر چند سخنی درست و صحیح است امّا نباید آن را ناشی از هوش سیاسی او دانست زیرا بنابر نقل های تاریخی بعد از شهادت حسن بن علی (علیهما السلام) و در دوران خلافت معاویه، مردم کوفه از امام (علیه السلام) برای رهبری قیام دعوت کرده بودند که امام (علیه السلام) آنان را از این کار بازاشتند و این عمل را به مصلحت جامعه مسلمین ندانسته اند و فرمودند: این مردم می­خواهند، ما را وسیله بهره کشی قرار داده، به سبب ما بر مردم، فخر بفروشند و خون مردم و ما را بیهوده بریزند.(23)

و) بنابر هر دو وصیت نامه ملاحظه می­کنیم که معاویه، چگونه یزید را به مدارا نمودن با حسین بن علی (علیهما السلام) سفارش می­نماید ولکن خود با تحریک نمودن همسر حسن بن علی (علیهما السلام)، قرابت خویش را که خود مدعی آن است از بین می برد و آن امام را مظلومانه به شهادت می­رساند! و در فرازی از وصیتنامه­ خود می­گوید: «امیدوارم خدا او را به وسیله کسانی که پدرش را کشتند و برادرش را بی کس گذاشتند از پیش بردارد» بسیار عجیب و مزوّرانه است از طرفی خود را ناصح امت و خیرخواه مسلمین نشان می­دهد و از سوی دیگر با خط دهی فکری به عمّال و شاگردان مکتب سیاسی خود به آنان گوشزد می­نماید که برای حذف فیزیکی حسین بن علی (علیهما السلام) در موقع مناسب، این مردم کوفه هستند که می­توانند نیروی خوبی برای این کار باشند.

ز) این وصیتنامه و شیوه سفارشات معاویه به یزید، بیانگر ادامه داشتن همان خط فکری او مبنی بر تغییر خلافت به حکومت و بقای آن در خاندان اموی است، مسلکی که او در زمان حیات حسن بن علی (علیهما السلام) در پیش گرفت و عملاً اعلام کرد که علاقه برای خلافت بر مسلمین ندارد بلکه سلطنت بر آنان را از دیرباز در ذهنش می­پروراند.

ح) با دقت به شیوه بیان این سفارشات، به روشنی دانسته می­شود که معاویه این سخنان را در حالتی به زبان آورده که از امری و اشخاصی نگران و مضطرب بوده است، اضطراب از اینکه مبادا آمال و آرزوهای دیرین او با یک غفلت از بین برود، لهذا با دقت و ظرافت تمام سفارشات خود را نسبت به افراد بیان می­دارد زیرا او به خوبی بر احوالات فرزندش واقف است که اهلیت و نامداری بر مردم را شایسته نیست و نمی­تواند در مواقع ضروری تصمیمی صحیح بگیرد و این موضوع به راحتی ثابت می­گردد زیرا اگر ما دوران خلافت معاویه و ولایت­عهدی فرزندش را جستجو نماییم، خواهیم دید که یزید به عنوان پسر خلیفه و یا ولیعهد در هیچ مسئله­ حکومتی نقشی ایفا ننموده و در رویدادی دخالت نداشته است، زیرا که او بیشتر وقتش را با میمون ها و بوزینه خود سر و کار داشته است.

 ط) معاویه از میان صحابه­ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) افراد دیگری که با بیعت یزید مخالفت نمودند همچون عبدالله بن عباس، تنها به این سه شخصیت اشاره نموده است، و از یکسو او را از عبدالله بن عمر بر حذر می­دارد و از جانب دیگر مخالفت او را امری ناچیز و بی­اهمیت می­داند، شاید بتوان وجه اختصاص این سه نفر را در این دانست که این سه شخصیت به دلیل انتساب به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و خلفای سه گانه از موقعیت اجتماعی و عشیره­ای خاصی برخوردار بودند و مخالفت و موافقت آنان نقش مهمی در تصمیم گیری مردم در باب خلافت یزید می­گذاشته است، هر چند فرزند ناخلف معاویه به سفارشات او توجهی نشان داد و خود در دریای خون حسین بن علی (علیهما السلام) غرق گردید.

ی) در سفارشات معاویه، سه شخصیت با سه خصوصیات مجزا مورد بررسی قرار گرفته اند:

1. شخصیتی استوار در مقابل مذهب و اعتقادهایش که حاضر نیست حتی یک لحظه آرمان­ها و اهدافش را قربانی دنیا کند، و دنیا را مانند پدرش سه طلاقه کرده و حاضر است برای آرمان­ها و اعتلا پیدا کردن اسلام نه تنها از خون خودش بلکه از جان برادر، فرزند و اسارات اهل بیتش مایه بگذارد و او کسی نیست جز حسین بن علی (علیهما السلام).

2. شخصیتی که به ظاهر و پوسته ی دین تمسک جسته ولی به باطن آن پی نبرده، لذا جستجوی خود را فقط در نماز و روزه می بیند، ولی چون معرفت به حجت وقت ندارد، عباداتش صرف رکوع و سجود می باشد و به حقیقت رکوع و سجود در مقابل بارگاه دوست پی نبرده، لذا قرآن می­خواند ولی قرآن ناطق را پیدا نکرده، قل جاء الحق و زهق الباطل می­خواند، ولی "حق چیست؟ باطل کیست؟" را نمی­داند، او پسر قائل به «حسبنا کتاب الله» است، کسی که در زمان حَجّاج، نزد او رفت تا با حجّاج بیعت کند، لذا حجاج به خاطر اینکه او را خوار و ذلیل کند پایش را به مقابل ابن عمر کشید و او با پای حجاج بیعت نمود!

3. شخصیتی که روحیه قیام کردن را دارد ولی قیام کردن او مانند عبدالله بن عمر از روی معرفت نیست، لهذا اگر قرار است این چنین شخصیتی قیام کند مطمئناً برای منافع و خواسته های خودش قیام خواهد کرد. بنابراین امت هنگامی که عبدالله بن عباس از نزد حسین بن علی (علیه السلام) بیرون آمد و امام را مصمّم برای خروج به سوی کوفه دانست از کنار ابن زبیر که نشسته بود گذشت و به او گفت: ای پسر زبیر چشم تو به رفتن حسین روشن باد و به عنوان تمثل این بیت را خواند «محیط برای تو خالی شد، تخم بگذار و چهچهه بزن و هر چه می­خواهی دانه برچین». (24)

نتیجه گیری :

معاویه که سرتاسر دوران حیاتش را با بغض و کینه اهل بیت (علیهم السلام) به خصوص امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) گذرانیده بود، در آخرین لحظات زندگانیش نیز برای بقای کاخ سبز خویش و موقعیتی که امویان در میان مسلمین و خلافت بر آنها پیدا کرده بودند سفارشاتی مبنی بر تحلیل او از اجتماع آن روز بلاد مسلمین به فرزندش یزید نمود، که این سفارشات از جهاتی دارای اهمیت می­باشد، هر چند این سفارشات با او دفن گردید و فرزندش نتوانست بر اوضاع و تحولات اجتماعی سیاسی قلمروی اسلامی فائق آید.

پی نوشت­ها:

_______________________________________

1- المعارف ابن قتیبه ص 349 - تاریخ یعقوبی ج 2، ص 216 - أسد الغابه ج ،4 ش 4977 - استیعاب ج 2، ش 2447 ص 243 -  سیر اعلام النبلاء ج 4، ص 285 - الطوائف ج 2، ص 219 - تنبیله و الاشراف ص 261

2-  اخبار الطوال ص 273-274 -  تاریخ طبری ج 7 ص 2888 -  الکامل فی التاریخ ج 5، ص 2168 - البدایه و النهایه ج 5، ص 434 - العبر ج 3، ص 21.

3- تاریخ طبری ج ،7ص 2888-2889 - الکامل فی التاریخ ج 5، ص 2169 - البدایه و النهایه ج ،5 ص 435 - العبر ج 3، ص 21.

4- تهذیب التهذیب ج 9، ش 8058.

5- التنبیه و الاشراف ص 262-265.

6- میزان الاعتدال ج 4، ش 10258 - لسان المیزان ج 6، ص 360-361.

7- التنبیه و الاشراف ص 262-265.

8- انساب الاشراف ج 5، ص 299.

9- سیر اعلام النبلاء ج 5 ش 375.

10- تاریخ الخلفاء، سیوطی ص 210.

11-  التنبیه و الاشراف ص 262-265.

12-  تاریخ یعقوبی ج 2، ص 241-252.

13-  استیعاب ج ،2 ش 368  -  اسدالغابه ج ،3 ش 3338 - معجم الصحابه ج 10، ش 638 - الثقات ج 3، ص 243 - تهذیب التهذیب ج 5، ش 3921 - الاصابه ج 4، ش 168 - سیر اعلام النبلاء ج 4، ش 188.

14- الفتوح ص 818-819.

15- بحارالانوار ج 27، ح 118.

16- انساب الاشراف ج3، ص 151، ح 13.

17- الامامه و السیاسه، ج 1، ص 180.

18- انساب الاشراف ج 3، ص 151، ح 13.

19- احتجاج ص 299 - مناقب ابن شهر آشوب ج 4، ص 67.

20- احقاق الحق ج 11، ص 595.

21-  انساب الاشراف ج 3، ص 156، ح 15.

22- الامامه و السیاسه ج 1، ص 180.

23-  البدایه و النهایه ج 5، ص 174.

24-  اخبار الطوال ص 291-292.



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 2:15 صبح
آیا امام حسین در روز عاشورا آبی که برایشان آوردند رد نمودند؟
| نظر بدهید

 

همان طور که در اسناد اهل تسنن  در مورد روایات مربوط به امام حسین علیه السلام  وجود دارد سقائی به امام حسین علیه السلام رسید و گفت: یا ابا عبدالله! برای شما آب آورده‌ام تا خودتان را سیراب کنید در حالی که آن حضرت کف دست خود را به آن سقا نشان داد که به مثل چشمه‌ای خروشان به نظر می‌رسید و آن حضرت فرمودند: من آب دارم، آب را به کسان دیگر که احتیاج دارند برسان! منظور حضرت از این عمل چه بوده در حالی که می‌‌وانسته اند خود را سیراب کنند چرا این عمل صورت نگرفت؟

در پاسخ به این پرسش باید به نکات زیر توجه کرد  :

1. پیامبران و امامان معصوم علیه السلام ملزم نبودند از علم و قدرت الهی خود استفاده کنند؛ چون اگر بر اساس علم و قدرت الهی زندگی خود را سامان می‌دادند؛ کسانی که می‌خواستند از فرمان خداوند متعال سرپیچی نمایند، بهانه به دست آورده و قدرت الهی ایشان را عامل اطاعتشان اعلام می‌نمودند و به این واسطه خود را بازمانده و قاصر در بندگی خداوند معرفی می‌نمودند.

امام باقر علیه السلام فرمود: "اسم اعظم 73 حرف دارد، پیش "آصف بن برخیا" یک حرف بود که با به کار بردن همان یک حرف در یک لحظه تخت بلقیس را آورد و پیش ما (امامان) 72 حرف از اسم اعظم هست".[1]

بله امام حسین علیه السلام هم دارای اسم اعظم الهی بوده و هم مستجاب الدعوه هستند و می‌توانستند از زمین چشمه گوارا بجوشانند و خود و اصحابش را سیراب نماید، ولی این کار را نکردند، چرا که باید طبق اسباب ظاهری وظیفه خود را پیش ببرند.

اگر بنا باشد ائمه اطهار علیهم السلام بر اساس علم و قدرت الهی که از باری تعالی دریافت کرده‌اند زندگی کنند و نیازهای خود را برآورده سازند، زندگی آنها آن آیه روشن و حجت خداوند بر مردمان در مبارزه با سختی‌ها و صبر و تحمل مشکلات و فداکاری در راه ارزش‌های بندگی نمی‌باشد.

2. اصل وجود چنین روایتی و لو در منابع اهل سنت برای ما محرز نیست.

3. این روایت (به فرض وجود) به دلایلی مخدوش به نظر می‌رسد.

اوّلاً: امام حسین علیه السلام در روز عاشورا طبق نقل های متعدد از دشمنان که شریعه فرات را بر او بسته بودند، تقاضای آب نمودند و آنها از دادن آب به آن حضرت بشدت امتناع کردند.

در روایات معتبر آمده است، امام حسین علیه السلام برای رفع تشنگی اصحاب شب عاشورا حضرت علی اکبر علیه السلام را با تعدادی از اصحاب خود مأمور آوردن آب نمود و خود حضرت هم بعد از شهادت حضرت عباس برای رفع تشنگی، خود را کنار فرات رساند، ولی موفق به آشامیدن آب نشد.[2]

و یا در روایات بسیاری هست که روز عاشورا امام حسین علیه السلام علی اصغر را در برابر دشمن آورد و فرمود: "ای مردم اگر به من رحم نمی کنید به این کودک رحم کنید که حرمله با تیری آن کودک تشنه را به شهادت رساند".[3

ثانیاً: این که در روز عاشورا خیام آن حضرت در حلقه محاصره دشمن بود. چگونه چنین شخصی خود را به امام علیه السلام رسانده است؟! 

نتیجه این که این روایات و روایاتی به این مضمون که مسئله تشنگی امام حسین علیه السلام را خواست آن حضرت دانسته و چنین وانمود می‌کنند که امام علیه السلام و اهل بیت آن حضرت از جهت آب در هیچ مضیقه ای قرار نداشتند، به هیچ وجه قابل قبول نیستند. با ادله و دیگر روایات تاریخ عاشورا سازگاری ندارد، بلکه ساختگی بوده و می‌خواهند به نوعی سرپوش بر جنایات نابخشودنی دشمنان اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بگذارند.
پی‌نوشت:

[1]  کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 1، ص 230، ح 1.

[2]  محمود شریفی و دیگران، فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ترجمه، علی مؤیدی.

[3]  همان، ص 534.



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 2:12 صبح
چراباید عزاداری کنیم درحالیکه امام حسین علیه السلام با شهادتشان
| نظر بدهید

مسأله عاشورا دو جنبه و دو چهره دارد:
اول:چهره زیبایى‏ها

چهره زیبایى‌‏ها ؛یعنى عظمتى که حضرت ابا عبداللَّه (ع) و یاران ایشان در ابعاد مختلف آفریده و عالى‏‌ترین جلوه‌‏هاى  کمال انسانى را با عمل خویش ترسیم نموده و بزرگ ترین درس را به کل تاریخ بشریت آموخته‌اند. این بُعد از حادثه عاشورا بسیار غرورانگیز و افتخارآفرین است و به راستى باید به خود بالید.

که در چنین مکتب درخشانى پا به عرصه وجود نهاده و در آن رشد یافته‌ایم و با آن می میریم و حاضریم همه هستى خود را در این راه نثار کنیم.

دوم: چهره غم بار

چهره دیگر عاشورا جنبه غمبار و اسفبار آن است. اسف از این که چرا امت، حق امام (ع) را پاس نداشته و ناجوانمردانه‌‏ترین حرکات را نسبت به محبوب‏ترین خلق خدا و شریف‏‌ترین انسان‏ها روا داشتند. آرى ظلمى که بر امام (ع) و اهل بیت و یاران ایشان تحمیل شد،
دل هر انسان نیکو سیرتى را به درد مى‌‏آورد و روح آدمى را سخت مى‏‌آزارد. کیست که بشنود در آن صحراى سوزان با وجود عطش جانکاه، در میان صدها یا هزاران مأمور دشمن حضرت ابی‌الفضل العباس (ع) خود را به شریعه رساند و چون در رودى عظیم و آب گوارا قرار گرفت و آب را تا دهان برآورد، ولى همین که به یاد تشنگى حضرت ابی عبداللَّه (ع) و فرزندانشان افتاد به خود اجازه نوشیدن نداد و لب تشنه با مشک پر از آب برگشت، این مردانگى و شرافت او را به ریختن اشک وادار نسازد؟! در توضیح این سخن بیان می‌داریم ؛ شهادت امام حسین (ع) و یارانش براساس دو رویکرد قابل بررسی است:

اول: به لحاظ شخصی و فردیبراساس رویکرد شخصی و فردی شهادت برای شخص شهید یک موفقیت، بلکه بزرگ ترین موفقیت است.
امام حسین (ع) می‌فرمود: جدم پیامبر به من فرمود: تو نزد خدا مرتبه ای داری که جز با شهادت به آن نایل نمی‌گردی. پس شهادت آن حضرت، برای خود او یک ارتقاء و عالی ترین حد کمال به حساب می‌آید. بر این اساس مرگ به صورت شهادت برای شهید یک پیروزی
به شمار می‌آید.(1)

آن حضرت بعد از ضربت خوردن می‌فرماید: «والله ما فجأنی من الموت وارد کرهته و لا طالع انکرته و ما کنت الاکقارب ورد و طالب وجد و ما عند الله خیر للابرار.» (2)

به خدا سوگند هیچ امر خلاف انتظاری برای من رخ نداده است؛ آن چه پیش آمده است همان است که من در آرزوی نیل به آن بودم.مَثَل من مَثَل کسی است که در جستجوی آب در صحرایی می‌گردد که نا گهان چاه آبی یا چشمه ای پیدا می‌شود. مَثَل من مَثَل جوینده ای است که به مطلوب خود رسیده است.

آری بر اساس این رویکرد، شهادت اولیای الهی جشن و شادی را می‌طلبد؛ جشن و شادی برای رسیدن به عالی ترین مرتبه کمال و لقای محبوب از طریق شهادت.

دوم:
از جهت بُعد اجتماعی و وظیفه مردم

از جهت بُعد اجتماعی و وظیفه ای که مردم نسبت به آن دارند: می‌گوییم: عزاداری برای سید شهیدان حسین بن علی (ع) و یاران مظلومش از آثار و فواید اجتماعی فراوانی بهره مند است. از جمله:

الف. محبت و دوستى:

 قرآن
و روایات، دوستى خاندان رسول اکرم(ص) و اهل‏بیت(ع) را بر مسلمانان واجب کرده است.‏(3) روشن است که دوستى لوازمى دارد و محبّ راستگو، کسى است که شرط دوستى را -چنان که باید و شاید- به جا آورد. یکى از مهم‏ترین لوازم دوستى، هم دردى و هم
دلى با دوستان در مواقع سوگ و اظهار سرور و شادی در شادى آنان است(4) از این رو در احادیث، بر برپایى جشن و سرور در ایام شادى اهل‏ بیت(ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأکید فراوان شده است.
حضرت على(ع) در روایتى مى‏‌فرماید: «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا، اولئک منّا و الینا؛(5) شیعه و پیروان ما در شادى و حزن ما شریک‌اند و دارایی و جان خویش را در راه ما بذل می‌کنند،آنان از ما هستند و بازگشت‌شان به سوی ما است.»امام صادق(ع) فرمود: «شیعتنا جزء منا خلقوا من فضل طینتنا یسوؤهم ما یسؤنا و یسرّهم ما یسرّنا؛(6) شیعیان ما پاره‏اى از وجود ما هستند واز زیادى گل ما آفریده شده‌‏اند؛ آن چه که ما را بدحال یا خوش حال مى‏‌سازد، آنان را بدحال و خوش حال مى‏‌گرداند.»بر این اساس وظیفه عقلانى و شرعى، ایجاب مى‌‏کند که در ایام عزادارى اهل‏ بیت(ع)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال»؛ یعنى، با اشک، آه و ناله و زارى، از نظر خوراک، با کم خوردن و کم آشامیدن مانند افراد غم ‏زده اظهار نماییم؛ ‏طبق فرموده امام صادق(ع): عزاداران سیدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دورى جویند تا آن که یک ساعت از وقت فضیلت نماز عصر بگذرد، آن گاه به جامی از آب بسنده کنند(7) و از نظر پوشاک، با پوشیدن لباسى که از حیث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حکایت‏گر اندوه و ناراحتى است، آشکار سازیم.در روایت دیگر امام رضا (ع) به ریان بن شبیب، که روز اول محرم به محضر آن حضرت شرفیاب شد، فرمود : «یا ابن شبیب ان کنت باکیا لشیئ فابک علی الحسین...؛(8) ای پسر شبیب
اگر بر مصیبتی گریه می‌کنی، بر حسین بن علی گریه کن» سپس خضرت فرمود: «...فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا؛(9)اگر خوش حال می‌شوی از این که در درجات عالی بهشت با ما باشی، در حزن ما محزون و در شادی ما شاد باش. »

ب. انسان‏ سازى:

از آن جا که در فرهنگ شیعى، عزادارى باید از سر معرفت و شناخت باشد؛ هم‏دردى با آن عزیزان، در واقع یادآورى فضایل، مناقب و آرمان‏هاى آنان است و بدین شکل، آدمى را به سمت الگوگیرى و الگوپذیرى از آنان سوق مى‏‌دهد.فردى که با معرفت در مجالس  عزادارى، شرکت مى‌‏کند، شعور و شور و شناخت و عاطفه را درهم مى‏‌آمیزد و در پرتو آن، انگیزه‏اى قوى در او پدیدار می‌گردد و هنگام خروج از مراسم عزادارى مانند محبى مى‏‌شود که فعّال و شتابان به دنبال پیاده کردن اوصاف محبوب در وجود خویشتن است.

ج. جامعه‌‏سازى:

هنگامى که مجلس عزادارى، موجب انسان‏ سازى گشت؛ تغییر درونى انسان به عرصه جامعه نیز کشیده مى‏‌شود و آدمى مى‏‌کوشد تا آرمان‏هاى اهل‏بیت(ع) را در جامعه حکم ‏فرما کند. به بیان دیگر، عزادارى بر اهل‏بیت(ع)؛ در واقع با یک واسطه زمینه را براى حفظ
آرمان‏هاى آنان و پیاده کردن آنها فراهم مى‏‌سازد. به همین دلیل مى‌‏توان گفت: یکى از حکمت‏هاى عزادارى، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى اسلام است.

د. انتقال‏ دهنده فرهنگ شیعى به نسل بعد:

کسى نمى‌‏تواند منکر این حقیقت شود که نسل جدید در سنین کودکى، در مجالس عزادارى با فرهنگ اهل‏بیت(ع) آشنا مى‏‌شوند. به راستى عزادارى و مجالس تعزیه، یکى از عناصر و عوامل برجسته‌‏اى است تا آموزه‏‌هاى نظرى و عملى امامان راستین، به نسل‏هاى آینده
منتقل شود. مراسم عزادارى، به دلیل قالب و محتوا، بهترین راه براى تعلیم و تربیت نسل جدید و آشنایى آنان با گفتار و کردار اهل‏ بیت(ع) است.

هـ. زنده نگه داشتن و ترویج دائمی مکتب:

احیا و زنده داشتن نهضت عاشورا موجب زنده نگه داشتن و ترویج دائمی مکتب قیام و انقلاب در برابر طاغوت‌ها و تربیت کننده و پرورش دهندة روح حماسه و ایثار است. گریه بر مصائب سالار شهیدان باعث زنده نگه داشتن نهضت حسینی است. چنان که به اسارت رفتن خاندان امام باعث پایمال نشدن خون شهیدان کربلا شد. در اثر رساندن پیام امام به مردم کوفه و شام توسط امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) نهضت عاشورا به ثمر نشست. گریستن در سوگ شهدای کربلا، تجدید بیعت با عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذیه فکری و
روحی با این مکتب است. اشک ریختن نوعی بیعت و امضا کردن پیمان و قرارداد دوستی با سید الشّهدا و ابراز انزجار و تنفّر از قاتلان حضرت است. از این رو ائمه(ع) به گریستن بر مظلومیت شهدای کربلا تأکید کرده‌اند. برای گریه بر مصیبت‌‏های امام حسین(ع) ثواب‏ها و فضیلت‏های فراوان ذکر کرده و فرموده‌‏اند که چشم گریان بر کربلائیان، چشمه فیض خدا است،(10) زیرا اشک ریختن در عزای حسین(ع) نشانه پیوند قلبی با اهل بیت(ع) و سیدالشّهدا(ع) است. اشک، دل را سیراب می‌کند، عطش روح را برطرف می‌سازد، و نتیجه محبتی است که نسبت به اهل بیت حاصل می‌شود. نیز نشانه همدلی و هماهنگی روحی با ائمه اطهار(ع) است. قلبی که مهر حسین(ع) داشته باشد، بی شک به یاد مظلومیت و شهادت او می‌گرید.

فضیلت‏ها
و ثواب‏های زیادی که برای گریه بر امام حسین(ع) در روایات ذکر شده، در صورتی است که گناه و فسق و آلودگی انسان در حدی نباشد که مانع رسیدن فیض الهی گردد. اشکی که مبیّن پیوند عاطفی و رابطه مکتبی واتصال روحی با راه و فکر و خطّ سیّد الشهدا است
که حتماً زمینه ساز پرهیز از گناه می‌گردد.

 پی‌نوشت:

____________________________________

1. شهید مرتضی مطهری ، شهید (ضمیمه قیام و انقلاب مهدی) 117- 118

2. نهج البلاغه ، نامه 23

3. شورى (42)، آیه 23؛ هود (11)؛ آیه 29؛ میزان‏الحکمه، ج 2، ص 236

4.المحبة فى الکتاب والسنة، ص 169 - 170 و 181 – 182

5.بحارالانوار، ج 44، ص 287

6.همان،ج65 ، ص 24

7.سفینةالبحار ،ج3 ،ص497 ماده عشر

8.امالی صدوق ، ص 112،مجلس27،حدیث5

9.همان ،ص 113

10. بحارالأنوار، ج 44، ص 286



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 2:8 صبح
دل نوشته ای برای کربلا
| نظر بدهید

سلام بر خون خدا!
سلام بر رحمه الله الواسعه!
سلام بر نور چشم رسول اکرم(ص) !
سلام بر فرزند شهید امیر المومنین(ع) و بی بی فاطمه زهرا(س)!
سلام بر شافع روز جزا!
سلام بر آنکه ملائک در عزایش می گریند!
سلام بر کسى که بیعتش را شکستند!
سلام بر آقایى که حامى دیگران بود و خود بی یاور ماند!
سلام بر محاسن خضاب شده‏اش!
سلام بر چهره به خاک و خون آلوده‏اش!
سلام بر دندان کوبیده‏ مولا با چوب خیزران و چوب دستى عبیداله ملعون!
سلام بر سر مقدسی که بر فراز نیزه عدوان زده شد!
سلام بر تشنگى کشیده در کنار نهر آب
سلام بر حسین(ع) و فرزندان فرزانه و اصحاب عزیزش
...و سلام بر دشت تفتیده عشق!
سلام بر میدان عشق بازى یاران عاشق دلباخته کوى معشوق
سلام بر تو اى کربلا
سلام بر تو اى دشت پر بلا
سلام مرا با گلوى بغض فرو خورده‏ات و چشمان مواج از دریاچه اشک دلتنگى‏ات و با جگر سوخته‏ات و قلب پاره‏پاره‏ات پاسخ گو.
کربــلا! مى‏خواهم که با تو سخن بگویم!
مى‏خواهم بقچه حرفهاى بردوش مانده‏ام را براى تو پهن کنم نمى‏دانم، نمى‏دانم تاب شنیدن حرفهایم را دارى یا نه؟ با تو سخن می گویم تویی که آن محزون ترین روز را در خود دیدی! تویی که از غم مولایت از ازل تا به ابد عزاداری!
کربلا از غروب عاشورا بگو...
براستی آن روز چه کشیدی؟ شنیده ام که غروب روز عاشورا براى تو سخت التهاب آور بود؟
یقین دارم که اگر در اسارت خاک نبودی هر آن لباس رزم بر تن می کردی و غران و آتشفشان بار، بر آن ملعونان و نفرین شده گان ابدی، حمله می بردی!
کربلا! بگو که آن سه روز و دو شبى که پیکرهاى شقایق رنگ قافله عشق بر پیشانى پینه بسته‏ات میهمان بودند تا با آنان چه ها گفتى؟
کربلا برایم از اصحا ب بگو! آنانکه با وفاترین اصحاب تاریخ بودند. از چهره های برافروخته و هیجان زده شان برای تکه تکه شدن در راه حسین(ع) بگو...
کربلا از علی اکبر(ع) بگو که شبیه ترین بنی هاشم به رسول الله(ص) بود انقدر که آن ملعونان لحظه ای پنداشتند مبادا رسول خدا(ص) به میدان آمده! از داغ شهادت فرزند بگو چگونه قلب سید الشهدا(ع) را جریحه دار کرد! از آن لحظه ای بگو که آقا از روی اسب میدان را تماشا می کرد پی در پی با هر ضربه ی علی می گفت ماشاءالله!لا حول و لا قوه الا بالله! و به یکباره ذکر لبش شد:
"انا لله و انا الیه راجعون"!!
 از لحظه ای بگو که سر در کنار پیکر دردانه اش گذاشت و ملتماسانه منتظر بود تا فرزند بار دیگر پدر را صدا بزند! از پیکر مثله شده و اربا اربا شده عزیز زهرا(س) بگو! بگو برایم چگونه جوانان بنی هاشمی بدن علی اکبر(ع) را به خیمه ها بازگردانیدند! بگو...    
 کربلا از قاسم(ع) که امانت برادر بود بگو! از پسر بچه ای که خطاب به عمویش شهادت را "احلی من العسل" خواند! او که هیچ لباس رزمی اندازه تنش یافت نمی شد! از لحظه ی وداع برادرزاده با عمویی بگو که برایش پدر بود! از نبرد حیدری فرزند مجتبی(ع) بگو و از پیکر قد کشیده اش پس از شهادت...
کربلا از باب الحوائج 6 ماه، مظلوم ترین مظلوم تاریخ بگو! از علی اصغر(ع) آن طفل شیرخواره ای که آن دم که نوای "هل من ناصر ینصرنی" پدر را شنید خود را از گهواره بیرون پرت کرد تا به یاری پدر غریبش بپیوندد! بگو که چگونه تیر سه شعبه گلوی نازنینش را درید و او را در آغوش پدر شهید کرد...
کربلا بگو: «سقاى تشنه لب‏» یعنی چه؟ آیا عجیب نیست؟ مى‏دانم که در حافظه‏ات این تصویر مانده است آنجا که سقایى تشنه لب بر لب آب جان به جانان تقدیم کند. از ان لحظه ای بگو که فاطمه زهرا(س) ناله میزد: "وای پسرم!" ازاولین و آخرین باری بگو که قمر بنی هاشم، مولایش را برادر خطاب کرد! از داغ زاده ام البنین(س)  بگو که کمر مولا را شکست! از لحظه ای بگو که حسین(ع) دستان بریده عباس(ع) را در آغوش گرفته بود و می بوسید! از آن لحظه ای که آقا به سوی خیمه ها رفت و پرچم خیمه عمو را پایین کشید، ناله اهل حرم بلند شد و امیدشان نا امید! حرم...عمو...آب...عطش...!
کربلا بگو آیا یادت هست که خیل خصم سر کبوتر قافله سالار عشق را بر سر نیزه کردند و با خود بردند ولى هنوز دشت پر از نور و صفا بود؟ خیمه‏هاى اهل حرم را به آتش کشیدند تا شاید خشم و غضبشان فرونشیند و غافل از اینکه آه طفلان حرم باز آنان را به آتش خواهد کشانید!
کربلا از دل ام المصائب (س) بگو! از حرقه قلب دخت امیرالمونین(ع)! بگو که چگونه آتش گرفته بود و زبانه‏هاى جانسوز غم سنگین دل زینب (س) همچنان و پس از سال ها گذر از آن واقعه دل اهل ولاى على (ع) را به درد مى‏آورد.کربلا برایم از سخت ترین و عاشقانه ترین خداحافظی تاریخ بگو. آن دم که حسین(ع) برای آخرین بار به خیمه خواهر رفت.
کربلا می دانم درد کشیده و غم دیده ای ولی تو هیچ گاه سوخته آتش فراق مولا نبودی! کربلا تو تازیانه و سیلی نخورده ای!تو غم غربت نچشیده ای! تو سرپرست کاروان یتیمان و رنج کشیده ترین طفلان تاریخ نبودی! ای کربلا امان از دل زینب(س)! امان از دل زینب(س)! امان از دل زینب (س) که چه گذشت بر او!
این ها را من برایت میگویم میدانی درشام آن ملعون منحوس طلعت برای رقیه(س) چه هدیه ای فرستاد؟ می دانی...
آه! آه! آه! این ها را ندیدی ولی من طاقت ادامه ندارم! نمی خواهم روضه خوان تو باشم‌ که نه تو تاب شنیدن داری و نه من تاب گفتن!  
 کربلا تو از روز ازل از خورشید حسین(ع) سوختی و در عزایش خون گریستی، شاید به همین خاطر باشد که انقدر سوزانی و خشک!
ای کربلا تو بزرگ ترین مصیبت تاریخ را کشیده ای. مصیبتی به وسعت زمین و آسمان ها و به پاداش این داغ بزرگ خداوند بر تو منت نهاد و پیکر دردانه اش را در تو جای داد تا مرهم غمت باشد و تو افضل سرزمین های عالم شدی! و تو را با خاک تفوق داد!ای کربلا تو خاک نیستی اگر نه خوردنت مستحب نبود!
کربلا نامت را که بر زبان جارى مى‏کنم سیل اشک از دیدگانم جارى مى‏شود نمى‏دانم و واقعا هم نمى‏دانم چه سرى در میان نهفته است در حیرتم که کام جان تو از فرط تشنگى خشک خشک است ولى دل من از دورى روى تو و از زمزمه نام تو به دیدگانم فرمان سیل اشک مى‏دهد و...
تو خود بگو چه رازى در این میان نهفته است.
کربلا مدتهاست در آرزوى دیدار تو مى‏سوزم و مى‏سازم
کربلا عطش استشمام بوی سیب وجودم را ذوب می کند
کربلا تو خود عنایتى کن و مرا به آستانت ‏بخوان
کربلا جواب سلامم را بده با هر زبانى که تو را بیشتر رضاست !
و ای کربلا می دانم تو هم مثل ما منتظری! منتظر منتقم خون حسین(ع)!
الهی انشدک بدم المظلوم! الهی انشدک بدم المظلوم! الهی انشدک بدم المظلوم…
عجل لولیک الفرج
عجل لولیک الفرج
عجل لولیک الفرج!


نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 1:47 صبح
خونین جگران به کربلا برگشتند
| نظر بدهید

برادر سلام! همراه نی سوار من برخیز، این سروِ قامت خمیده، خواهر توست که منزل به منزل حرمت خون خدا را نگاهبان بوده و جان امام زمانش را سپر، چقدر شبیه مادر شده بودم، علی را پاس می داشت و علی را پاس می داشتم و بار دیگر کوفه از سخنانم به خود لرزید همچون خطبه خوانی حیدر، گام به گام مرهم دلسوختگان بودم و همدرد داغدیدگان، از باقی داستان جانگداز این سفر اما من نمی گویم و تو نیز هیچ مپرس .  سلام بر بانوی صلابت و غربت، دردانه ی طه (صلوات الله علیه وآله)، دخت امیرالمومنین (علیه السلام)، نور چشمان زهرا (سلام الله علیها)، امید قلب حسین (علیه السلام)، پیامبر عاشورا زینب کبری (سلام الله علیها)، بزرگ داغدار کربلائیان، همو که سوخته رفت و سوخته تر برگشت. شانه های نحیف یک زن و باری به این گرانسنگی افلاکیان را نیز به حیرت واداشته است. آه ای آسمان، تو نیز در اقتدا به چشمان هماره اشکبار او خون ببار.

برادر سلام! همراه نی سوار من برخیز، این سروِ قامت خمیده، خواهر توست که منزل به منزل حرمت خون خدا را نگاهبان بوده و جان امام زمانش را سپر، چقدر شبیه مادر شده بودم، علی را پاس می داشت و علی را پاس می داشتم و بار دیگر کوفه از سخنانم به خود لرزید همچون خطبه خوانی حیدر، گام به گام مرهم دلسوختگان بودم و همدرد داغدیدگان، از باقی داستان جانگداز این سفر اما من نمی گویم و تو نیز هیچ مپرس، از آتش افتاده به جان خیمه ها و بر دل ما، ازپای های پر آبله و زخم های تازیانه ها، از سکوت غمبار علمدار بالای نی ها، از چشم های خیره بر ناموس خدا، از کوفه و از پشت بام ها، از نان و خرما و سنگ ها، بازار یهودیان، مجلس شراب، چوب خیزران و لب های پُر ترک، ای به فدای لحن خوش آوای آسمانی ات،  قرآن بخوان برای دلم و با من بگو که در ویرانه ی شام در گوش نازدانه چه خواندی که یکباره قفس بشکست و به آغوشت پر کشید!؟ با من بگو حالا این جان بی قرار را نزد تو بگذارم یا به مدینه بر مزار مادر برم!؟ پاسخ سلام خواهر را نمی دهی!؟ گله نمی کنم شنیدم که جابر می گفت: "چگونه پاسخ دهد آن حبیب من که سر در بدن ندارد!؟..." خوب می دانم اما، که داغ این فراق عظمی چندان طول نخواهد کشید. دیری نخواهد بود که مجنون ز داغ لیلا جان بسپارد...

به یاد تو که می افتم؛ می افتم...    



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 1:44 صبح
فضایل امام حسین (علیه السلام)
| نظر بدهید

 

نزد امام صادق (علیه السلام) بودم که مردی از اهل طوس وارد شد و از آن حضرت سوال کرد: ای فرزند رسول خدا! کسی که قبر مبارک امام حسین (علیه السلام) را زیارت کند چه پاداشی خواهد داشت؟

پاداش زیارت امام حسین (علیه السلام)

شیخ صدوق در کتاب «امالی» از عبدالله بن فضل روایت کرده است که گفت: نزد امام صادق (علیه السلام) بودم که مردی از اهل طوس وارد شد و از آن حضرت سوال کرد: ای فرزند رسول خدا! کسی که قبر مبارک امام حسین (علیه السلام) را زیارت کند چه پاداشی خواهد داشت؟

امام به او فرمود:

ای طوسی! کسی که به زیارت قبر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) برود و او را بشناسد که امام واجب الإطاعه است یعنی خداوند بر همه بندگان واجب کرده که از او فرمانبرداری کنند، خدا گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد، و شفاعت او را در مورد هفتاد گنهکار می­پذیرد، و در کنار آن قبر مبارک حاجتی را از خدا درخواست نمی­کند مگر آنکه برای او برآورده می­کند...(1)

گذشت و بزرگواری امام

در بعضی از کتاب­های اخلاق نقل شده است که عصام بن مصطلق گفت: در مدینه معظمه وارد شدم حسین بن علی (علیهماالسلام) را دیدم، جمال زیبا و هیبتی که داشت، و نیز حرکات و سکنات او مرا به تعجب واداشت و حسد باعث شد که آن کینه ای که از پدرش داشتم ظاهر کنم، به او گفتم؟ پسر ابوتراب تویی؟

فرمود: بلی. وقتی جوابم را گفت آنچه توانستم به او و پدرش- نعوذبالله- دشنام و ناسزا گفتم.

امام حسین (علیه السلام) از روی عطوفت و مهربانی نگاهی به من کرد و فرمود:

 از شیطان ملعون رانده شده به خدا پناه می­برم، به نام خداوند بخشنده مهربان، عفو و بخشش را پیشه خود ساز و به خوبی و شکیبائی امر کن و از مردم نادان روی بگردان. و چنانچه شیطان خواست تو را وسوسه کند به خدا پناه ببر، همانا او شنوا و دانا است. اهل تقوا هنگامی که دچار خیالات و وسوسه های شیطانی می­شوند خدا را به یاد می­آورند فوراً به خود می­آیند و آگاه می­شوند. و شیاطین برادران خود را در ضلالت و گمراهی می­کشانند و سپس در گمراه کردن آنها هیچگونه کوتاهی نمی­کنند.  (سوره اعراف، آیات 199-202)

و بعد از تلاوت این آیات به من فرمود:

قدری آهسته تر باش و آرامش خود را حفظ کن، من برای خودم و برای تو از خداوند آمرزش می طلبم، اگر کمکی خواسته باشی تو را کمک می کنیم، و اگر عطا و بخشش طلب کنی به تو می­بخشیم، و اگر راهنمائی خواسته باشی تو را راهنمائی می­نمائیم.

عصام گوید: من از گفته های زشت خود پشیمان شدم و امام (علیه السلام) چون آثار شرمندگی را در چهره ام مشاهده کرد فرمود:

«ملامتی و سرزنشی بر شما نیست، خداوند شما را می­آمرزد، و او از همه مهربان تر است.» (سوره یوسف، آیه92)

بعد به من فرمود: آیا از اهل شام هستی؟ عرض کردم : بلی.

سپس امام حسین (علیه السلام) فرمود: «حیانا الله و أیاک» یعنی خداوند ما و شما را باقی بدارد و زنده نگهدارد، و بعد از آن فرمود: بدون اینکه خجالت بکشی اگر حاجتی داری از ما بخواه، و اگر خواسته ات را گفتی ما را برتر از گمان خود خواهی یافت.

عصام گوید: زمین با همه وسعت آن بر من تنگ شد و دوست داشتم شکافته شود و من به زمین فرو روم، دیگر از خجالت بیشتر نتوانستم بمانم، کم کم به کناری رفته و دور شدم، ولی روی زمین از او و پدرش نزد من کسی محبوب­تر و دوست داشتنی­تر نبود. (2)

برخورد امام با سائل

شیخ فقیه ابو محمد حسن بن علی بن شعبه (رحمة الله علیه) صاحب کتاب « تحف العقول» نقل می­کند:

مردی از انصار خدمت امام حسین (علیه السلام) رسید و می خواست از آن حضرت حاجتی درخواست کند، امام (علیه السلام) به او فرمود:

ای برادر انصار! آبروی خود را از زشتی اظهار نیاز حفظ کن، حاجت خود را در پاره ای کاغذ بنویس و آن را نزد من بیاور و اگر خدا بخواهد تو را خشنود خواهم کرد.

آن مرد نوشت: ای ابا عبدالله! به فلانی پانصد دینار بدهکارم، و او اصرار و پافشاری در مطالبه آن دارد، از شما تقاضا دارم به او سفارش کنید به من مهلت دهد تا بتوانم به آسانی بپردازم.

وقتی امام حسین (علیه السلام) نوشته او را قرائت فرمود فوراً به منزل رفت و کیسه ای را که در آن هزار دینار بود برداشت و برای او آورد و فرمود:

پانصد دینار آن را به طلبکار خود بده، و بقیه اش را سرمایه کن تا تو را در مشکلات روزگار کمک کند، و حاجت خود را جز به یکی از این سه نفری که بر می شمارم اظهار نکن:

متدین و دیندار، یا جوانمرد، و یا کسی که شرافت خانوادگی داشته باشد. (3)

تواضع حضرت

روایت شده است: روز عاشورا بر پشت شریف آن حضرت اثری مشاهده کردند، ازحضرت زین العابدین (علیه السلام) علت آن را پرسیدند فرمود: "هذا مما کان ینقل الجراب علی ظهره إلی مناز الأرامل و الیتامی و المساکین."

این اثر انبان هایی است که بر پشت خود می گذارده و آذوقه به خانه های بیوه زنان و یتیمان و تهیدستان می برده است. (4)

احسان امام

انس می گوید: خدمت امام حسین (علیه السلام) بودم، کنیزکی وارد شد و دسته گلی به آن حضرت هدیه کرد، امام (علیه السلام) فرمود:

 تو در راه خدا آزادی .

عرض کردم : او برای شما دسته گلی آورد که ارزش چندانی ندارد و شما او را آزاد می کنید؟ فرمود:

خدا این گونه به ما ادب آموخته است، او در قرآن فرموده است:

«و إذا حُییتُم بِتَحِیة فَحَیوا بِأَحسَن مِنها أو رُدُّوها.» (سوره نسا، آیه 86)

«هر گاه کسی به شما درودی فرستد یا احسانی کند شما هم سلام یا احسان او را همانگونه و یا بهتر از آن پاسخ دهید» و بهتر از احسان او آزاد ساختن او بود. (5)

پی نوشت:

___________________________________________

1- امالی صدق، ص 684، ح 11، مجلس 86.

2- سفینة البحار، ج 2، ص 116.

3- تحف العقول ، ص 245.

4- مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 66.

5- کشف الغمة، ج 2، ص 31.



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 1:41 صبح
چگونگی دفن شهدای کربلا
| نظر بدهید

اجساد شهدای کربلا در چه روزی و توسط چه کسانی شناسایی و دفن شدند؟

طبق نقل کتابهای تاریخی و مقاتل، دفن بدن مطهر امام حسین علیه السلام و اجساد مطهر شهدای کربلاء در پایان روز دوازدهم (شب سیزدهم) محرم توسط گروهی از مردان قبیله بنی اسد که درنزدیکی کربلا چادر زده و سکونت داشتند انجام شده است.

 شهادت امام حسین علیه السلام و اصحابش در دهم محرم سال 61 (ه. ق)، بوده است و دفن بدن مطهر آن حضرت(ع) و اجساد مطهر شهدای کربلاء در پایان روز دوازدهم (شب سیزدهم) محرم توسط گروهی از مردان قبیله بنی اسد(1) که درنزدیکی کربلا چادر زده و سکونت داشتند انجام شده است.

وقتی لشکر عبیدالله زیاد به سوی کوفه حرکت کرد بدنهای پاک و مطهر امام حسین علیه السلام و اصحاب ایشان را به صورت بسیار جگر خراشی روی زمین باقی مانده بود و کسی جرأت نمی‌کرد آنها را دفن کند، تا این که زنان قبیله بنی اسد مردان خود را مورد شماتت قرار دادند و آنان را به انجام دفن این عزیزان ترغیب نمودند. به دنبال آن مردان قبیله بنی اسد برای دفن آمدند ولی چون بدن‌ها پاره پاره بود بدن‌ها را نمی‌شناختند و در حالت تحیر و تردید باقی ماندند در این هنگام امام سجاد (ع) بصورت ناشناس در جمع آنان حاضر و یکی یکی بدن‌ها را به بنی اسد معرفی کرده و آنها بدن‌ها را دفن می‌کردند. پس از دفن شهدا حضرت امام سجاد(ع) خود را به آنان معرفی کردند.(2)

پی نوشت:

__________________________

1. در«دایرة المعارف تشیع‏»آمده است:

«بنی اسد،نام تیره‏ای از قبایل عرب،از فرزندان اسد بن خزیمه بن مدرکه...این قبیله‏توفیق و افتخار دفن پیکر مطهر حضرت سید الشهدا و انصار آن حضرت را پس از واقعه‏کربلا در سال 61 ق.داشتند. جمعی از اصحاب،علما،شعرا و زعمای امامیه از این قبیله‏برخاسته‏اند.برخی از همسران پیامبر اکرم‏«ص‏»نیز از همین قبیله بوده‏اند.این قبیله درسال 19 هجری از بلاد حجاز به عراق رفته، در کوفه و غاضریه از نواحی کربلا سکونت‏کردند. از قبایل سلحشور عرب محسوب می‏گردند. هنگام بنای کوفه، این قبیله محله‏خاصی را در جنوب مسجد کوفه به خویش اختصاص دادند. در سال 36 هجری در جنگ‏جمل، با امیرالمؤمنین«ع‏»بیعت کردند و در کنار آن حضرت جنگیدند. در عاشورا در سال 61به سه دسته تقسیم شدند: موافق با حضرت و مخالف و بی‏طرف.حبیب بن مظاهر، انس‏بن حرث، مسلم بن عوسجه، قیس بن مسهر، موقع بن ثمامه و عمرو بن خالد صیداوی ازسران موافق بودند و حرملة بن کاهل اسدی، قاتل طفل شیر خوار، از سران مخالف بود.

گروهی از دسته سوم(بی‏طرف‌ها) پس از شهادت سیدالشهدا، زنانشان بر میدان جنگ گذر کرده‏ و اجساد را دیدند و تحت تاثیر قرار گرفتند و به سرزمین خود رفته، مردان را جهت دفن‏اجساد، خبر کردند. ابتدا زنان بیل و کلنگ به دست گرفته به طرف کربلا روان شدند. پس ازمدتی وجدان مردان بنی اسد بیدار گشت و به خود آمدند و به دنبال زنان راه افتاده به دفن اجساد امام و یارانش پرداختند. این فداکاری سبب شهرت آنان شد و از آن پس شیعیان به‏نظر احترام و محبت به قبیله بنی اسد می‏نگرند». نک: دایرة المعارف تشیع،ج 3،ص 340؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، واژه بنی اسد.

2. ن. ک: عبداالرزاق الموسوی المقرم ، مقتل الحسین، ص 414؛ محمد باقر ملبوبی، الوقایع و الحوادث، ج 4، صص 59 ـ 60 ـ 61 ؛ مروج الذهب،ج 3،ص 63؛ فرهنگ عاشورا، واژه بنی اسد.



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 1:38 صبح
مدینه خاموش
| نظر بدهید

رفتی و گویا خورشید رفت. دیگر پرنده ای نمی خواند. گل ها سر در گریبان برده اند و بلبلان را نوایی نیست. آسمان ها می گریند فقدان رحمت عالمیان را و در باور، ام ابیها (سلام الله علیها)  نمی گنجد عروج  پدر و دیدن جای خالی او در خانه و در مسجد و در محراب نیایش. ای امان زمین رفتی و با خود همه  امان ها را بردی.

ستاره ای بدرخشید و... ، تسلیت ای عشق

ز چشم زخم شب فتنه، ناگهـان گم شد

غرور کعبه از این داغ ناگهان پاشید

نمـاز و قبله و سجاده و اذان گـم شد

رفتی و گویا خورشید رفت. دیگر پرنده ای نمی خواند. گل ها سر در گریبان برده اند و بلبلان را نوایی نیست. آسمان ها می گریند فقدان رحمت عالمیان را و در باور، ام ابیها (سلام الله علیها)  نمی گنجد عروج  پدر و دیدن جای خالی او در خانه و در مسجد و در محراب نیایش. ای امان زمین رفتی و با خود همه  امان ها را بردی. دیگر این زندگی چه سرد و غمفزاست بی نفس های روح بخش تو. گویا شب اندیشان کوچ تو را به انتظار نشسته بودند که هنوز پیکر مطهرت بر دستان علی بود و شورای شیطان به قصد شوم غصب  مقام وصی تو دور هم حلقه زدند.  دور هم نشستند تا نور تورا خاموش کنند وصی ات را خانه نشین کنند و محسنت را نشکفته پرپر کنند و آنکه خشنودی تو و خدای تو در خشنودی او بود را در هجوم  بادهای ستم شبانه به خاک های سرد بسپارند. دور هم حلقه زدند تا بلکه به جاهلیت اولی بازگردانند این قوم تازه رها شده از چنگال جهل و خرافات را. کینه های بدر و خیبر وخندق چنان بغضی در سینه هاشان رویانیده بود که حتی، تنها پنج سال شکوفایی درخت سرسبز عدالتت را تاب نیاوردند و فرق آفتاب وصایتت را شکافتند و سب و نفرین او را جزء تعقیبات عباداتشان کردند و اجازه ندادند پاره ی تنت که جگرش را با زهر جفا تکه تکه کرده بودند در کنار تو بیارامد.

امان از این مدینه ی بی تو. امان از شب های تاریکش بدون نور فروزان مهربانی هایت، هرگز گمان نمی کرد که شبی بی تو برای گریز از بیعت با این کور دلان شب پرست شاهد خروج نور چشمانت حسین (علیه السلام)، همراه با ماه بنی هاشمی اش و کار وان سلاله های تو باشد و هرگز دوباره روی ماه علی اکبر (علیه السلام) و دیگر جوانان بنی هاشم را نبیند.

 و اینک مدینه، خاموش و مبهوت مویه های ام بنین (سلام الله علیها) را نظاره گراست که دیگر به من مادر پسران نگویید، خاموش و مبهوت  نازدانه ای سه ساله را به خاطراتش می سپارد. خاموش و مبهوت قامت خمیده ی شیر زن کربلا را می نگرد که از فرط اندوه و رنج سفر، حتی شویش او را نمی شناسد. خاموش و مبهوت بقیع را در آغوش گرفته و پنهانی  می گرید همچون چشمان به خون نشسته ی وارث خون خدا (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در اندوه این مصیبت عظمی.

گرد غربت مدینه را به سر

از مدینه علی غریب تر است



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 1:36 صبح
ارزش گریستن بر حسین (ع)
| نظر بدهید

 گریستن و مرثیه‌خوانى بر امام حسین (علیه السلام) از باب پیروى از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و خاندان پاکش، مستحب مؤکّد و از لوازم ایمان به پیامبر (صلی الله علیه و آله) است .

گریستن و مرثیه‌خوانى بر امام حسین (علیه السلام) از باب پیروى از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و خاندان پاکش، مستحب مؤکّد و از لوازم ایمان به پیامبر (صلی الله علیه و آله) است .

سیّد شرف الدّین عاملى در مقدمه کتاب "المجالس الفاخره" گوید:

«به مقتضاى اصل عملى، گریه، مرثیه‌خوانى، ذکر مناقب و مصائب و به سوگ نشستن بر همه درگذشتگان مؤمن و دادن خیرات و مبرّات به نیابت آنان مباح است. هیچ دلیلى بر خلاف این اصـل وجـود ندارد، بلکه رفتار و گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان نیز آن را تایید مى‌کند. حتى از برخى روایات، مستـحب بودن این کارها نیز به ویژه در صورتى که متوفّا، داراى آثارى سودمند باشد استفاده مى‌شود.

این امر با مبانى مدنیـّت و اصـول عمران نیز مطابقت دارد. زیرا بزرگداشت شایستگان موجب تشویق دیگران است و اداى حقوق آنان سبب افزایش نظایرشان مى‌شود؛ و ذکر اخبار مربوط به آنان جهانیان را به پیروى از آنان رهنمون مى‌گردد. یادمان مصایبى که پیشوایان در راه تعالى ملّت مى‌کشند، روح ایمان و هدایت را در آنان برمى‌انگیزد و مردم را سرسپرده و دلبرده آنان مى‌گرداند، هر چند روزگارى دراز بـر آن گـذشته باشد. در این زمینه پنج موضوع در خور بررسى است؛ گریستن، مرثیه‌خوانى، یادکرد فضایل و مصایب، سوگوارى و مال بخشیدن از سوى متوفّا در راه خیر؛ و اینها دقیقا همان امورى هستند که شیعیان در مجالس حسینى (علیه السلام) بدانها مى‌پردازند.»(1)

در این مقدمه در پى آنیم که استحباب شرعى این امور را اثبات کنیم و نشان دهیم که شیعه در ایـن موارد پـیـرو خاندان عصمت و طهارت است، همچنین بیان کنیم که این قضیّه درباره مرد و زن یکسان است؛ و سوگوارى‌هاى شیعیان مبانى عقلى و فلسفى استوارى دارد.

مستحب بودن گریه بر گذشتگان

در جایز بودن گریه بر مؤمن هیچ تردیدى نیست زیرا این امر در موارد متعدّدى از سیره پیامبر دیده مى‌شود و در اینجا فهرست‌وار به آنها اشاره مى‌گردد:

1- هنگام فوت عمو و سرپرستش، حضرت ابوطالب.(2)

2- هنگام شهادت عمویش، حضرت حمزه، در جنگ احد.(3)

3- هنگام شهادت پسر عمویش جعفر و شهادت زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه در جنگ موته. (4)

4- هنگام وفات پسرش، ابراهیم .

«نقل است که با مشاهده گریه پیامبر (صلی الله علیه و آله) عبدالرّحمان بن عوف گفت: اى پیامبر خدا شما هـم؟! حضرت فرمود: "اى پسر عوف! این اشک مهر است." سپس به گریستن ادامه داد و فرمود: "چشم مى‌گرید و دل مى‌سوزد، امّا آنچه پروردگار نمى‌پسندد، بر زبان نمى‌آوریم.

اى ابراهیم! از جدایى تو بسیار اندوهناکیم.»(5)

5- آن حـضرت در زیارت قبر مادرش، آمنه، به اندازه‌اى گریست که اطرافیان را به گریه انداخت.(6)

6- در وفات یکى از دخترانش چشمانش غرق اشک شد.(7)

7- آن حـضـرت در وفـات یـکـى از نوادگان دختریش مى‌گریست. سعد که چنین دید. گفت: "اى پـیـامـبـر خـدا! ایـن چـه اشکى اسـت؟" حـضـرت فـرمـود: "مِهرى است کـه خـدا در دل بـنـدگـان قـرار داده اسـت. همانا خداوند از مـیـان بـنـدگـان خـود، بـه مـهـرورزان مـهر مى‌ورزد."(8)

8- در بـیمارى سعد بن عباده، آن حضرت با شمارى از صحابیان به عیادت وى رفت. حضرت گـریـسـت و یـاران نـیـز گـریـسـتـنـد. آنگـاه فـرمود: "خدا کسى را به خاطر اشک چشم و سوز دل عذاب نمى‌کند."(9)

9- هـنـگـامـى کـه رقـیـّه دخـتـر پـیـامـبر درگذشت، زنان بر وى مى‌گریستند و عمر آنها را با تـازیـانـه مـى‌زد و منع مى‌کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) که خود به آنان اجازه گریستن داده بود، فرمود: "بـگـذار تا بگریند." سپس فرمود: "هر چه از دل و چشم باشد از خدا و از مهر است." سپس کنار قبر نشست. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نیز در کنارش بود و مى‌گریست و پدر اشک‌هاى وى را از سر مهر با جامه خویش پاک مى‌کرد.(10)

10- هـنـگامى که عثمان بن مظعون درگذشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنان گریست که اشک بر گونه‌هاى آن حضرت جارى شد.(11)

11- هنگام درگذشت دخترش ام کلثوم، بر قبرش نشسته بود و مى‌گریست.(12)

12- هنگامی که فاطمه دختر اسد بن هاشم، مادر حضرت على (علیه السلام) درگذشت، پیامبر خدا، با پیراهن خود وى را کفن کرد و بر او نماز گزارد و بر وى هفتاد تکبیر گفت و درون قبر رفت و بـه اطـراف آن بـه گـونه‌اى اشاره مى‌کرد که گویا آن را فراخ و صاف کند؛ و چون از قبر بیرون آمد چشمانش اشکبار بود.(13)

دربـاره این که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بر گذشتگان گریسته‌اند، روایات بسیارى وجود دارد که در بـیشتر آنها دیگران نیز به گریستن تشویق شده‌اند. از این روایت‌ها چنین نتیجه مى‌گیریم کـه گریه سنّت آن حضرت بوده است؛ و بدین لحاظ در جاى جاى سیره امامان (علیهم السلام) به چشم مى‌خـورد. آن بـزرگـواران بـه ویـژه در سـوگـوارى حـضـرت امـام حسین (علیه السلام) سفارش کرده‌اند که دوسـتـانـشـان نـسـل بـعـد از نـسل، به عزادارى بپردازند. میان صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز حالت طـبـیعى گریستن بر اموات، یک سنّت جارى بود. مرثیه‌سرایى و خواندن شعرهاى حزن انگیز براى گذشتگان نیز میان آنان رایج بوده است.

سوگوارى و گریستن بر امام حسین (علیه السلام)

ابن عباس گوید: هنگام ولادت حـسین بن على (علیهماالسلام) قابله‌اش یعنى صفیّه دختر عبدالمطّلب، او را نزد پیامبر آورد. حـضرت فرمود: "اى عمّه! فرزندم را به من ده." عرض کرد: "پدران و مادران به قربانت، چـطـور او را به تو بدهم در حالى که هنوز او را پاکیزه نساخته‌ایم؟" فرمود: "به آن کسى کـه جـان مـحـمـّد (صلی الله علیه و آله) در دسـت اوسـت سـوگـنـد! کـه خـداى مـتـعـال او را از عـرش خود پاکیزه ساخته است." پس دست‌ها را جلو آورد و گرفت و سر را سوى نـوزاد بـرد و شـروع بـه بـوسـیـدن چـشـمـان و گـونه‌هایش کرد و زبانش را مى‌مکید چنان که گویى دارد عسل یا شیر مى‌مکد. سپس حضرت براى مدّتى گریست و چون به خود آمد گفت: خدا قاتلان تو را بکشد. صفیّه گوید: گفتم: "محمّد (صلی الله علیه وآله)...! چه کسانى خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را مى‌کشند؟" فرمود: گروه ستمگر بنى امیه.(14)

اسماء دختر عمیس گوید:

یک سال پس از ولادت امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام) به دنیا آمد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزد من آمد و فرمود: اى اسـمـاء! پـسـرم را بـیـاور. مـن نوزاد را که در قنداقه‌اى سفید پیچیده بود به ایشان دادم. حـضـرت در گـوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس او را بر دامن نهاد و گریست! گـفـتـم: پدر و مادرم فدایت! چرا مى‌گریى؟ گفت: بر فرزندم. گفتم: او نوزاد است و بـایـد شـادمـانى کرد. چرا بر او مى‌گریى؟ فرمود: اى اسماء! او را گروه ستم پیشه - که خـدا از شـفـاعـتم محروم‌شان کند- خواهند کشت. و افزود: اى اسماء! این خبر را به فاطمه مگو، زیرا تازه فرزند به دنیا آورده است.(15)

همچنین همسر عباس بن عبدالمطّلب گوید:

حـضـور پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) رسیدم و گفتم: یا رسول الله! دیشب خواب بدى دیدم. فرمود: چه خوابى؟ گفتم: خوابى سخت! فرمود: چه خوابى؟ گفتم: دیدم که گویا پاره‌اى از تن شـمـا بـریـده و در دامـن من نهاده شد.

پیامبر فرمود: "خوب خوابى دیده‌اى، فاطمه - به خواست خدا - پسرى مى‌آورد که در دامن تو قرار خواهد گرفت." همان شد. حضرت فاطمه (علیهاالسلام)، حـسـیـن (علیه السلام) را بـه دنـیـا آورد و او چـنـان کـه پـیـامـبر (صلی الله علیه و آله) فرموده بود، در دامن من قرار گرفت .(16)

مواردی در باب سوگوارى امام حسین (علیه السلام)

ائمه اطهار در دوران زندگى‌شان بر آن حضرت مى‌گریستند و مجلس عزا بر پا مى‌کردند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است:

"پـسـرم حـسین پشت کوفه کشته خواهد شد. واى بر کشنده‌اش و واگذارنده‌اش و هر کسى که از یارى او دست بردارد."(17)

ابن عباس گفته است:

مـا و هـمـه خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) هیچ شکى در این نداشتیم که حسین (علیه السلام) فرزند على (علیه السلام) در" طَفّ" کشته خواهد شد.(18)

در روز رسـتـاخـیـز، خـدا هـمـه گـذشـتگان و آیندگان را در دشتى گرد مى‌آورد و ندا مى‌دهد که چـشـمـانتان را فرو ببندید و سرهاتان را به زیر افکنید، تا فاطمه (علیهاالسلام)، دختر محمّد(صلی الله علیه و آله) از صـراط بـگـذرد. پـس چشمانشان را مى‌پوشانند و فاطمه (علیهاالسلام)، بر مرکبى از مرکب‌هاى رهوار بـهـشـت مـى‌آیـد و در آن حـال هـفـتاد هزار فرشته او را همراهى مى‌کنند و در جایى بلند از جایگاه رستاخیز مى‌ایستد. سپس از مرکب پیاده مى‌شود و مى‌گوید: "پروردگارا! این پیراهن فرزند من است. که تو مى‌دانى چه بر سرش آورده‌اند." پس از سوى خداى - عزّوجلّ - خطاب مى‌رسد که اى فـاطـمـه! مـن تـو را خشنود مى‌سازم.

مى‌گوید: "پروردگارا! از قاتلش انتقام مرا بگیر." خـداى مـتـعـال بـه شعله‌اى از آتش امر مى‌فرماید و آن شعله از دوزخ زبانه مى‌کشد و چنان که پـرنـده دانـه بـرمى‌چیند قاتلان حسین بن على (علیهما السلام) را بر مى‌چیند و سپس آنها را با خود به دوزخ بـاز مى‌گرداند تا به انواع عذاب شکنجه شوند. سپس حضرت فاطمه (علیهاالسلام) بر مرکبش سوار مـى‌شـود، تـا به بهشت مى‌رسد. در این حال فرشتگان و فرزندان و دوستانش از چپ و راست او را همراهى مى‌کنند.(19)

ابوحِبره گفته است :

هنگام آمدن على (علیه‌السلام) به کوفه با وى همراه بودم. حضرت به منبر رفت و پس از حمد و ستایش خـداونـد، فـرمود: هنگامى که تبار پیامبرتان میان شما فرود آیند، چگونه رفتار خواهید کرد؟

گفتند: از آزمون خداوند درباره ایشان به خوبى بیرون خواهیم آمد.

فرمود: سوگند بدان کسى کـه جانم در دست اوست، به یقین آنان میان شما فرود خواهند آمد و شما هم به سوى آنان خواهید شتافت. سپس شعر زیر را زمزمه کرد:

هُمْ اَوْرَدُوهُمْ بِالْغُرُورِ و عَرَّدُوا                                 احَبُّوا نَجاةً لا نَجاةً و لاعُذْرٍ (20)

آنان با فریب واردشان ساختند و گریختند. نجاتى را دوست داشتند که نه نجاتى باقى ماند و نه پوزشى.

عبدالله حضرمى از پدرش کـه در جنگ صفّین پیشکار حضـرت عـلى (علیه السلام) بـوده، چـنـیـن نقل مى‌کند:

چـون عـلى (علیه السلام) در راه صـفـّیـن بـه نـیـنـوا رسـیـد، فـریـاد بـرآورد: اى ابوعبدالله! در سـاحـل فـرات شکیبا باش.

گفتم: منظور شما از ابوعبدالله کیست؟

فرمود: روزى به خدمت پـیـامـبـر خـدا رسـیـدم و دیـدم کـه چـشـمـانش اشکـبار اسـت. گـفـتـم: یـا رسـول الله! آیـا کـسـى شـمـا را بـه خـشـم آورده اسـت؟ فـرمـود: نـه! بـلکـه جـبـرئیـل انـدکـى پـیـش، از نـزدم بـرخـاسـت. او بـه مـن خـبـر داد کـه حـسـیـن (علیه السلام) در ساحل فرات کشته خواهد شد. و گفت: آیا مى‌خواهى که بوى تربتش را به مشامت برسانم؟ گـفـتـم: بـله. پـس دسـت دراز کـرد و مـشتى خاک برگرفت و به من بخشید. از این رو است که توان خوددارى از ریختن اشکم را ندارم.(21)

همچنین حضرت على (علیه السلام) در دوره حضور در کوفه به دخترش زینب فرمود:

دخترکم! سخن همان است که امّ ایمن به تو گفته است. گویى تو و زنان خاندانم را در همین شـهـر اسیر و خوار و سرگردان و از بیم ربوده شدن در هراس مى‌بینم. پس بسیار بسیار شکیبا باشید. (22)

نقل شده است که روزى امام حـسین (علیه السلام) بـه ملاقات برادرش امام حسن (علیه السلام) رفت. چون به وى نگریست، شروع بـه گریستن کرد. امام حسن (علیه السلام) گفت: اى ابوعبداللّه! چرا مى‌گریى؟

پـاسخ داد: به خاطر بلایى که بر سر تو مى‌آورند. امام حسن (علیه السلام) فرمود: بلایى که بر سر من مى‌آورند، این است که مرا با خوراندن زهر مى‌کشند. ولى اى اباعبدالله هیچ روزى همچون روز تـو نیست! سى هزار تن که خود را از امّت جدّمان محمّد(صلی الله علیه و آله) مى‌خوانند و به اسلام منسوب مى‌دانند گروه گروه سوى تو مى‌شتابند و براى کشتن و ریختن خونت و بى احترامى به حَرَمت و اسارت زن و فرزندت و چپاول اموال ارزشمندت اجتماع مى‌کنند. آن هنگام است که فرزندان امیّه بـه لعـنـت خـدا گـرفـتـار مـى‌شـونـد و از آسمان خاکستر و خون فرو مى‌بارد و همه چیز، حتّى حیوانات بیابان و ماهیان دریا بر تو مى‌گریند.(23) همچنین به گزارش مسعودى (24) و دیگران .(25)

امام رضا(علیه السلام) ضمن حدیثى فرموده‌اند:

گـریـه کنندگان، باید بر مثل حسین (علیه السلام) بگریند، زیرا گریه بر او گناهان بزرگ را مى‌شوید.

نیز آن حضرت فرموده است:

«هـرگـاه مـاه مـحـرم فـرا مـى‌رسـیـد، پـدرم موسى بن جعفر (علیهماالسلام)، خندان دیده نمى‌شد و پیوسته انـدوهناک بود، تا ده روز سپرى مى‌گشت و روز دهم، روز مصیبت و اندوه و گریه‌اش بود و مى‌گفت: عاشورا روز شهادت حسین (علیه السلام) است.»(26)

همچنین آن حضرت فرموده است:

«مـحـرم مـاهـى اسـت که مردم دوران جاهلیّت هم جنگ را در آن حرام مى‌شمردند، ولى (برخى از) این امـّت، در ایـن ماه، ریختن خون ما را حلال شمردند و احترام ما را هتک کردند و زن و فرزندان ما را بـه اسـارت بـردنـد و چـادرهـامـان را آتـش زدنـد و اشیاى قیمتى ما را به غارت بردند و احترام پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را درباره ما نادیده گرفتند. روز شهادت حسین (علیه السلام)، پلک‌هامان را مجروح کرد و اشک ما را روان سـاخـت و عـزیز ما را در سـرزمـیـن کـرب و بـلا(اندوه و گرفتـارى) بـه خـوارى مبدّل ساخت و براى همیشه، روزگار اندوه و گرفتارى را براى ما به ارث گذارد؛ بنابراین گـریـه کنـنـدگـان، بـاید بر مثل حسین (علیه السلام) بگریند؛ زیرا گریستن بر آن حضرت گناهان بزرگ را مى‌شوید.(27)

منبع: برگرفته از کتاب سرشک خوبان،‌ محمدباقر محمودی، با تصرف

پی‌نوشت‌ها:

_________________________

1- المجالس الفاخره، سید شرف الدین عالمى، 12، دار النعمان، نجف، 1386 ق .

2- السیرة الحلبیّه، حلبى، على بن برهان الدین، 1/382، مکتبه تجارى کبرى، مصر، 1382 ق ؛ السیرة، دحلانى، سید احمد زینى، 1/97، مکتبه تجارى کبرى، مصر، 1382 ق .

3- همان، 2/268؛ السـیـرة، دحـلانى، 2/71 ؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، 3/395، دار احیاء التراث العربى، بیروت؛ مـسند، ابن حنبل، 2/40 ؛ الطّبقات الکبرى، ابن سعد، 3/11 ؛ المستدرک ، حاکم ، 3/159؛ مجمع الزوائد، هیثمى، 6/118؛ ذخائر العقبى، 180.

4- مغازى، واقدى، 2/766، نشر دانش، اسلامى، 1405 ق؛ تاریخ الاسلام، 2/488، 496، 884 ؛ مـختـصـر تـاریـخ دمـشـق، ابن منظور، 6/73، 12/73، 9/357 ؛ صحیح، بخارى،2/92، دار احـیـاء التـراث العربى، بیروت؛ الاسـتـیـعـاب، ابـن عـبـدالبـر، 2/546، دار الجیل، اول، 1412 ق .

5- المـنـتـخـب مـن مـسـنـد، عـبـد بـن حـمـیـد، 309، عـالم الکـتـب، بـیـروت، اول، 1408 ق؛ مـسـنـد، ابـویـعـلى، 6/42؛ مـسـنـد، ابـن حـنـبـل، 2/273، 3/194، 147؛ سنن، ابوداوود، 3/193، تحقیق: محمد محیى الدین، عبدالحمید، دار احـیـاء السـنـّة النـبـویـّة؛ صـحـیـح، بـخارى، 1/155 ؛ الطّبقات الکبرى، 1/137 ؛ فتح البارى، ابن حجر، 3/173، اشراف: عبد العزیز بن عبداللّه، دارالمعرفة، بیروت .

6- صـحیـح، مـسلم، 1/359، 2/671؛ مـسنـد، ابـن حـنـبـل، 359 ؛ الطـّبـقـات الکـبـرى، ابـن سـعـد، 1/116 ؛ دلائل النبوة، بیهقى، 1/188؛ مختصر تاریخ دمشق، 15/31 ؛ سنن النسائى، سیوطى، 4/90 ؛ السنن الکبرى، نسائى 1/654.

7- صـحـیـح، بـخـارى، 2/100 ؛ مـسـنـد، ابـن حـنـبـل ، 45/132، 157، 5/41، 204 ؛ السـنـن، ابـن مـاجـه، 1/505، 06 ؛ السـنـن الکبرى، نسائى، 1/605 ؛ صحیح، مسلم، 2/635 ؛ مجمع الزوائد، هیثمى، 3/17-18.

8- صحیح، بخارى، 2/100 ؛ صحیح، مسلم، 1/340 .

9-همان، 2/106؛ صحیح، مسلم، 1/341، 2/636 .

10-مـسـنـد، ابـن حنبل،1/335،5/41؛ الطّبقات الکبرى، ابن سعد، 3/290؛ مجمع الزوائد، 3/17،9/302،سنن، ابوداوود،3/192.

11- هـمـان، 6/43، 55، 206 ؛ المـعـجـم الکـبـیر، 10/405، 25/146؛ سیر اعلام النبلاء، 5/481.

12- الطّبقات الکبرى، 8/38؛ الغدیر، علامه امینى، 8/231، مکتبة الا مام امیرالمؤمنین (علیه السلام)، تـهـران، چهارم، 1396ق؛ مسند، ابن حنبل، 3/126؛ المستدرک، حاکم، 4/47؛ السنن الکبرى، 4/53.

13- مـسـتـدرک، حـاکـم، 3/108؛ المـعجم الاوسط، 1/151، مجمع الزوائد، 9/256؛ مختصر تـاریـخ دمـشـق، 12/73 ؛ تـاریـخ المـدیـنـة المـنـورة، ابن شبّه، عمر، 1/123، دار الفکر، قم،1410ق؛ وفـاء الوفـاء، سـمـهـودى، عـلى بـن احـمـد، 3/797، دار احـیـاء التـراث العربى، بیروت، چهارم، 1404ق ؛ مغازى واقدى، 2/766؛ تاریخ الا سلام، ذهبى، 2/489 - 488.

14- مناقب امیرالمؤمنین (علیه السلام)، محمّد بن سلیمان، (متوفاى 320ق )، 2/234 .

15-عـیـون اخـبـار الرضـا(علیه السلام)، صـدوق، مـحـمد بن على، 2/28، مؤسسه اعلمى، بیروت، اول ،1404ق .

16- ام الفضل از شیر فرزندش، به امام حسین (علیه السلام) نیز مى‌داد.

17- ترتیب الا مالى، المرشد باللّه، 177، 183، 184.

18- المـسـتـدرک، حـاکـم نـیـشـابـورى، 3/179 ؛ مـقـتـل الحـسـیـن، خـوارزمـى، فصل 8 ؛ الخصائص الکبرى، سیوطى، عبدالرحمن بن ابى بکر، 2/126، دار الکتب العلمیة، بیروت .

19- المعجم الکبیر، 3/117 ؛ ترتیب الامالى، 2/82 ؛ مجمع الزوائد، 9/191.

20-همان .

21- المـسـنـد، ابـوبـکـر البـّزار، 3/101، مـؤسـسـة عـلوم القـرآن، بـیـروت، اوّل، 1409 ق ؛ کـشـف الاستار، 3/231 ؛ ترتیب الا مالى، 1/184؛ المصنّف، 15/97 ؛ المسند، ابـن حـنـبل، 1/85 ؛ الملاحم و الفتن، ابن طاووس، على بن موسى، 93، مطبعه حیدریه، نجف، سوم، 1382 ق؛ مجمع الزوائد، 9/187.

22-بحارالانوار، علامه مجلسى ، 45/383.

23-الامالى، شیخ صدوق، 101، مؤسسة الاعلمى، بیروت، پنجم، 1410 ق .

24-اثبات الوصیة، مسعودى، على بن حسین، 135، مطبعه حیدریه، نجف .

25-بحارالانوار، 44/331 ؛ اللهوف، 21.

26- وسائل الشیعه، 5/394 ؛ علل الشرائع، 2/225.

27- همان، 5/392؛ أمالى، صدوق، 64.



نویسنده : خادم حرم حضرت عبدالعظیم
تاریخ : چهارشنبه 92 بهمن 30
زمان : ساعت 1:30 صبح


مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
Design By : Ashoora.ir



 

کل بازدید: 152739
بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 31
تعداد کل پست ها: 347

دانشنامه عاشورا

روزشمار محرم عاشورا






پایگاه جامع عاشورا